پارت۶۱۲
پارت۶۱۲
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
امیر:فکر میکنم حالا
ارمان:فک میکردم عاشقشی...
_هر چیزی تاریخ مصرف داره خب...
ملی دور زد اومد پیش ما...
ملیکا:مرض تاریخ مصرف داره بیشعور بی شخصیت...
ارمانو ارمین با تعجب به ملی نگاه کردن...
امیر:عشقمم منظوری نداشتم خودت میدونی...
ارمینو و ارمان بازم گنگ نگاه میکردن...
از جامون اومدیم بیرون...
امیر دستشو گذاشت رو کمر ملی به خودش چسبوندش...
ارمان:قضیه چیه این دختره کیه؟
ارمین:راست میگه یکی توضیح میده!
ملیکا:چقدر خنگین ملیکام بابا گریمه...امیر جرعت نداره همچین غلطایی رو بکنه...
ایلیا:خیلی مطمعنیا...نه امیر؟
امیر:ایلیا چرت نگو دیگه الان روز اخر لج میکنه بام...
ایلیا ازمون جدا شد رفت دنبال وسایل گریم ...مام تصمیم گرفتیم بریم استراحت کنیم...از بچه ها جدا شدیم ...ارمان دستمو گرفت رفتیم داخل اتاقش...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
امیر:فکر میکنم حالا
ارمان:فک میکردم عاشقشی...
_هر چیزی تاریخ مصرف داره خب...
ملی دور زد اومد پیش ما...
ملیکا:مرض تاریخ مصرف داره بیشعور بی شخصیت...
ارمانو ارمین با تعجب به ملی نگاه کردن...
امیر:عشقمم منظوری نداشتم خودت میدونی...
ارمینو و ارمان بازم گنگ نگاه میکردن...
از جامون اومدیم بیرون...
امیر دستشو گذاشت رو کمر ملی به خودش چسبوندش...
ارمان:قضیه چیه این دختره کیه؟
ارمین:راست میگه یکی توضیح میده!
ملیکا:چقدر خنگین ملیکام بابا گریمه...امیر جرعت نداره همچین غلطایی رو بکنه...
ایلیا:خیلی مطمعنیا...نه امیر؟
امیر:ایلیا چرت نگو دیگه الان روز اخر لج میکنه بام...
ایلیا ازمون جدا شد رفت دنبال وسایل گریم ...مام تصمیم گرفتیم بریم استراحت کنیم...از بچه ها جدا شدیم ...ارمان دستمو گرفت رفتیم داخل اتاقش...
۳.۰k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.