ازش بدم میومدp4
وسایل مورد نیازم جمع کردم و رفتم تو فرودگاه نشستم و رفتم پیش آریا پارسا مامانم
آریا:بلاخره اون که عمدا نمیخواست
ا/ت:آریا اگر میخوای از این حرف ها بزنی پیادم کننن (داد)
آریا:ماشین کنار زد یک دقیقه پیاده شو
دو تایی پیاده شدیم آریا سفت بغلم کرد
آریا:کیوت فسقلی داد میزنی شبیه اسکلا میشی
ا/ت:ببین میزنم ها
نشستیم تو ماشین و رفتیم خونه مامان اینا
مامان: سلام دخترم چه خبر پیدات نیست
ا/ت: مامان من همین دیروز اینجا بودممم
مامان:دلم برات تنگ شده بود
رفتیم نشسته بودیم که نیکی رو دیدم خیلی وقت بود ندیده بودمش بغلش کردم
نیکی:ا/ت دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: منم
پارسا هم کنارش بود
پارسا:پدرسوخته خوبی
آریا:پارسا صیصد بار نگفتم نگو
و بعد با مهدی دست دادم
مهدی :اجی چه طوری
ا/ت:خوبمم
همه گی ناهار خوردیم ساعت ۷شب آریا گذاشتم خونه
رفتم خونه که دیدم سعید بهم پ.....
لایک نکنید نمیزارم
آریا:بلاخره اون که عمدا نمیخواست
ا/ت:آریا اگر میخوای از این حرف ها بزنی پیادم کننن (داد)
آریا:ماشین کنار زد یک دقیقه پیاده شو
دو تایی پیاده شدیم آریا سفت بغلم کرد
آریا:کیوت فسقلی داد میزنی شبیه اسکلا میشی
ا/ت:ببین میزنم ها
نشستیم تو ماشین و رفتیم خونه مامان اینا
مامان: سلام دخترم چه خبر پیدات نیست
ا/ت: مامان من همین دیروز اینجا بودممم
مامان:دلم برات تنگ شده بود
رفتیم نشسته بودیم که نیکی رو دیدم خیلی وقت بود ندیده بودمش بغلش کردم
نیکی:ا/ت دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: منم
پارسا هم کنارش بود
پارسا:پدرسوخته خوبی
آریا:پارسا صیصد بار نگفتم نگو
و بعد با مهدی دست دادم
مهدی :اجی چه طوری
ا/ت:خوبمم
همه گی ناهار خوردیم ساعت ۷شب آریا گذاشتم خونه
رفتم خونه که دیدم سعید بهم پ.....
لایک نکنید نمیزارم
۳.۶k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.