عاشقم باش پارت ²⁸
بچه ها ببخشید من نت نداشتمم
اومدم کنار تهیونگ نشستم دستشو گذاشت دوره کمرم منم سرمو گذاشتم رو شونه اش
جین:یاااااااا
کوک:چتههههههه
لونا:بریم شهره بازی
لیا و جین: ارهههه
هممون یه اره گفتیم
ات:خب بلند شین بریم اماده شیم بدوییدد
بلند شدیم رفتیم بالا تو راهرو دیدم یجی داره میره پایین بنابرین تهیونگو صدا زدم
ات:تهیووووونگ
ته:بله
ات:عزیزم میای بالا؟
ته:الان میام
اومد بالا دستشو کشیدم با خودم بردم تو اتاق
ات:هم خودت اماده میشی هم
ته:یا خدا تو که هیچوقت اجازه نمیدادی وقتی تو اتاقی لباس عوض کنم
ات:تا وقتی که این یجی شوهر دزد اینجاست ایجوریاست
تهیونگ اومد جلو صورتم کمرمو گرفت جوری که وقتی حرف میزد لباش به لبام می خورد
ته:میترسی شوهرتو بدزدن؟
دستامو گذاشتم دوره گردنش
ات:اره میترسم و از گنجینه ام مراقبت میکنم
که بی صبرانه لباشو کوبید به لبام و ارم مک میزد منم همراهی میکردم انگار تشنه ی لبام بود بعد یه مین ازم جدا شد
ات:خب دیگه الان اماده شو بدو بدووو
منم سریع یه کراپ پشیدم با یه شلواره بگ و یه رو دوشی چون هوا یکم سر بود
ات:اماده ای
ته:بریم
دستای تهیونگ رو گرفتم
ات:وایسا وایسا یچیز یادم رفتم
ته:چی بازم؟
دستامو گذاشتم دوره گردنش ارم لباشو بوسیدم
ته: چقد چسبید
ات:بریمممممم بدووووو
دستشو گرفتم و رفتیم بیرون از پله ها اومدیم بیرون
ات:بچیل برـــیـــــــــمـــــــــــــم
رفتیم سوار ماشینامون شدیم و راه افتادیم سمت شهره بازی
جین:اول چی سوار شیم
ات:ترن هوایی
ته:اصلااااااااااااا
ات،:یا تهیونگا
ته:باشه
رفتیم سوار شدیم دیدم یجی سعی داره کنار ته بشینه سریع رفتم پیش ته نشستم که یجی رفت
نگا ته کردم دیدم یکم ترسیده دستاشو محکم گرفتم
ات:یا منم میترسم بیا هوای همو داشته باشیم
ته دستاشو دوره کمرم حلقه کرد
ته:چشممممم
اومدم کنار تهیونگ نشستم دستشو گذاشت دوره کمرم منم سرمو گذاشتم رو شونه اش
جین:یاااااااا
کوک:چتههههههه
لونا:بریم شهره بازی
لیا و جین: ارهههه
هممون یه اره گفتیم
ات:خب بلند شین بریم اماده شیم بدوییدد
بلند شدیم رفتیم بالا تو راهرو دیدم یجی داره میره پایین بنابرین تهیونگو صدا زدم
ات:تهیووووونگ
ته:بله
ات:عزیزم میای بالا؟
ته:الان میام
اومد بالا دستشو کشیدم با خودم بردم تو اتاق
ات:هم خودت اماده میشی هم
ته:یا خدا تو که هیچوقت اجازه نمیدادی وقتی تو اتاقی لباس عوض کنم
ات:تا وقتی که این یجی شوهر دزد اینجاست ایجوریاست
تهیونگ اومد جلو صورتم کمرمو گرفت جوری که وقتی حرف میزد لباش به لبام می خورد
ته:میترسی شوهرتو بدزدن؟
دستامو گذاشتم دوره گردنش
ات:اره میترسم و از گنجینه ام مراقبت میکنم
که بی صبرانه لباشو کوبید به لبام و ارم مک میزد منم همراهی میکردم انگار تشنه ی لبام بود بعد یه مین ازم جدا شد
ات:خب دیگه الان اماده شو بدو بدووو
منم سریع یه کراپ پشیدم با یه شلواره بگ و یه رو دوشی چون هوا یکم سر بود
ات:اماده ای
ته:بریم
دستای تهیونگ رو گرفتم
ات:وایسا وایسا یچیز یادم رفتم
ته:چی بازم؟
دستامو گذاشتم دوره گردنش ارم لباشو بوسیدم
ته: چقد چسبید
ات:بریمممممم بدووووو
دستشو گرفتم و رفتیم بیرون از پله ها اومدیم بیرون
ات:بچیل برـــیـــــــــمـــــــــــــم
رفتیم سوار ماشینامون شدیم و راه افتادیم سمت شهره بازی
جین:اول چی سوار شیم
ات:ترن هوایی
ته:اصلااااااااااااا
ات،:یا تهیونگا
ته:باشه
رفتیم سوار شدیم دیدم یجی سعی داره کنار ته بشینه سریع رفتم پیش ته نشستم که یجی رفت
نگا ته کردم دیدم یکم ترسیده دستاشو محکم گرفتم
ات:یا منم میترسم بیا هوای همو داشته باشیم
ته دستاشو دوره کمرم حلقه کرد
ته:چشممممم
۳۰.۱k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.