رمان عشق شکلاتی پارات 7
آتسوشی: به نظرم ازمون ناراحت شد
دازای: من میرم دنبالش
ویو یومه
با حس اینکه یک نفر داره میاد دنبالم سرعتمو بیشتر کردم
یومه: دازای تویی
دازای: حالت خوبه بانوی من
دازای: ها بانوی من چرا سرخ شدی
یومه: چیزی نیست ولی از حرفشون خیلی جاخوردم
دازای: چرا بانوی من
یومه: تا حالا کسی ازم تعریف نکرده بود
دازای: اینارو ولش بانوی من بیا بریم کافه نزدیک مافیا دلم برای قهوه هاش تنگ شده
یومه: آره یه دو سلی میشه که نرفتیم اونجا ولی بعد از ساعت کاری میریم فهمیدی
دازای: آه بانوی من توهم مثل کنکیدا شدی بیا بریم
صورتشو خیلی گوگولی کرده بود منم از پشت یقش گرفتم بردم سمت آژانس
یومه: خودتو واسم مثل گربه شرک نکن بینم
یهو دازای منو گرفتو روی کولش انداخت
__________________________________________♡♡♡♡
با تشکر از rozhinamoradi620 برای عکس پارات
دازای: من میرم دنبالش
ویو یومه
با حس اینکه یک نفر داره میاد دنبالم سرعتمو بیشتر کردم
یومه: دازای تویی
دازای: حالت خوبه بانوی من
دازای: ها بانوی من چرا سرخ شدی
یومه: چیزی نیست ولی از حرفشون خیلی جاخوردم
دازای: چرا بانوی من
یومه: تا حالا کسی ازم تعریف نکرده بود
دازای: اینارو ولش بانوی من بیا بریم کافه نزدیک مافیا دلم برای قهوه هاش تنگ شده
یومه: آره یه دو سلی میشه که نرفتیم اونجا ولی بعد از ساعت کاری میریم فهمیدی
دازای: آه بانوی من توهم مثل کنکیدا شدی بیا بریم
صورتشو خیلی گوگولی کرده بود منم از پشت یقش گرفتم بردم سمت آژانس
یومه: خودتو واسم مثل گربه شرک نکن بینم
یهو دازای منو گرفتو روی کولش انداخت
__________________________________________♡♡♡♡
با تشکر از rozhinamoradi620 برای عکس پارات
۵.۷k
۱۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.