پارت 27
یه نا قهقه ای سر داد و گفت:
_حالا که دستم پیشت رو شده بهتره یه واقعیت رو هم بدونی جئون. من هیچ وقت عاشقت نبودم. من فقط بخاطر موقعیتت باهات ازدواج کردم. حالا هم به اندازه ی کافی از تو و پدرت اخاذی کردم. وقتشه برگردم آمریکا.
آهی کشید و ادامه داد:
_راستی هفته ی بعد میرم آمریکا پیش جونگهوان. خیالت از پسرت هم راحت میزارمش پیش خودت چون نه اونو میخوام نه حوصله ی دردسر دارم. شوهر خوبی بودی. البته نه برای من. فردا ساعت 9 دادگاه میبینمت.
بعد از بوسه هوایی ای که برای ما فرستاد با چمدوناش عمارت رو ترک کرد و منو با دو مرد شکسته تنها گذاشت. باید مقاومت میکردم و اجازه نمیدادم دیگه کسی بهشون آسیب بزنه.
***
*یک سال بعد*
+رسیدیم. یا اونطوری قیافه ی شترمرغای درحال تخم گذاریو به خودت نگیر.
_شتر مرغ که هیچی. انگار یه ببرم که بهم گفتن باید تخم بزاری. اونم ببر نر!
+دقیقا. و انگار گفتن باید از دهنت تخم بزاری.
_من اصلا دعوتم؟
+گفت با دوست پسرت بیا.
_نمیخوام.
+یا پارک جیهون بهت اخطار میدم.
_نمیخوام.
مچ دستشو گرفتم و بزور کشوندمش توی عمارت.
+میخوام دوست پسرم خوشتیپمو به همه معرفی کنم.
_من مگه میتونم به تو نه بگم؟
+معلومه که نه. نزار شرط های جونگ کوک برای قرار گذاشتنمون رو یاد آوری کنم.
جیهون آهی کشید و گذاشت دنبال خودم بکشونمش.
***
+اوپا.
_یون!
محکم پریدم بغل جین اوپا.
_باورم نمیشه یه بارم بهم نگفته اوپا اونوقت همینطور راه میره به جین میگه اوپا.
جونگ کوک با حرص گفت و طبق عادتش زبونشو توی لپش فرو برد.
_دلم برات تنگ شده بود آیون چرا پیدات نیست. تو هم حسودی نکن جونگ شوک خان.
+سرم با درس گرمه. میخوام دوباره جهشی بخونم. دل تو دلم نیست برای دکتر شدن.
_اهم سلام.
تازه یاد جیهون افتادم.
+اوه شت یادم رفت.
جونگ کوک زیر لب غر زد و چشمی توی حدقه چرخوند.
+آیگو کوکی اوپای خودمی.
بعد هم لپشو کشیدم و صدای معترضش بلند شد.
_آیون؟
+جنی اونی.
با ذوق بغلش کردم.
_دلم برات تنگ شده بود.
+منم همینطور. راستی تولدت هم مبارک.
_ممنونم. اوه پارک جیهون شی؟ فکر کنم سال بالاییم توی دبیرستان بودی؟
_سلام. بله کیم جنی شی. دوست پسر آیونم.
_اوه که اینطور خوشبختم.
_ممنون. منم همینطور. تولدتون مبارک.
_ممنون.
+راستی اونی دوست پسرت کجاست؟
_دوست پسرم کجا بود بابا؟ باورم نمیشه توی جشن تولدم همه پارتنر دارن جز خودم!
بعد هم زدیم زیر خنده.
+بازم این خوبه. تو امشب 18 ساله میشی و میتونی مشروب بخوری ولی من که دانشگاه میرم نباید بخورم!
دوباره همه خندیدن.
_من میرم به بقیه خوش آمد بگم.
با لبخندامون همراهیش کردیم.
_بریم یه جای خلوت.
نویسنده:شترمرغو دوست داشتم😂
_حالا که دستم پیشت رو شده بهتره یه واقعیت رو هم بدونی جئون. من هیچ وقت عاشقت نبودم. من فقط بخاطر موقعیتت باهات ازدواج کردم. حالا هم به اندازه ی کافی از تو و پدرت اخاذی کردم. وقتشه برگردم آمریکا.
آهی کشید و ادامه داد:
_راستی هفته ی بعد میرم آمریکا پیش جونگهوان. خیالت از پسرت هم راحت میزارمش پیش خودت چون نه اونو میخوام نه حوصله ی دردسر دارم. شوهر خوبی بودی. البته نه برای من. فردا ساعت 9 دادگاه میبینمت.
بعد از بوسه هوایی ای که برای ما فرستاد با چمدوناش عمارت رو ترک کرد و منو با دو مرد شکسته تنها گذاشت. باید مقاومت میکردم و اجازه نمیدادم دیگه کسی بهشون آسیب بزنه.
***
*یک سال بعد*
+رسیدیم. یا اونطوری قیافه ی شترمرغای درحال تخم گذاریو به خودت نگیر.
_شتر مرغ که هیچی. انگار یه ببرم که بهم گفتن باید تخم بزاری. اونم ببر نر!
+دقیقا. و انگار گفتن باید از دهنت تخم بزاری.
_من اصلا دعوتم؟
+گفت با دوست پسرت بیا.
_نمیخوام.
+یا پارک جیهون بهت اخطار میدم.
_نمیخوام.
مچ دستشو گرفتم و بزور کشوندمش توی عمارت.
+میخوام دوست پسرم خوشتیپمو به همه معرفی کنم.
_من مگه میتونم به تو نه بگم؟
+معلومه که نه. نزار شرط های جونگ کوک برای قرار گذاشتنمون رو یاد آوری کنم.
جیهون آهی کشید و گذاشت دنبال خودم بکشونمش.
***
+اوپا.
_یون!
محکم پریدم بغل جین اوپا.
_باورم نمیشه یه بارم بهم نگفته اوپا اونوقت همینطور راه میره به جین میگه اوپا.
جونگ کوک با حرص گفت و طبق عادتش زبونشو توی لپش فرو برد.
_دلم برات تنگ شده بود آیون چرا پیدات نیست. تو هم حسودی نکن جونگ شوک خان.
+سرم با درس گرمه. میخوام دوباره جهشی بخونم. دل تو دلم نیست برای دکتر شدن.
_اهم سلام.
تازه یاد جیهون افتادم.
+اوه شت یادم رفت.
جونگ کوک زیر لب غر زد و چشمی توی حدقه چرخوند.
+آیگو کوکی اوپای خودمی.
بعد هم لپشو کشیدم و صدای معترضش بلند شد.
_آیون؟
+جنی اونی.
با ذوق بغلش کردم.
_دلم برات تنگ شده بود.
+منم همینطور. راستی تولدت هم مبارک.
_ممنونم. اوه پارک جیهون شی؟ فکر کنم سال بالاییم توی دبیرستان بودی؟
_سلام. بله کیم جنی شی. دوست پسر آیونم.
_اوه که اینطور خوشبختم.
_ممنون. منم همینطور. تولدتون مبارک.
_ممنون.
+راستی اونی دوست پسرت کجاست؟
_دوست پسرم کجا بود بابا؟ باورم نمیشه توی جشن تولدم همه پارتنر دارن جز خودم!
بعد هم زدیم زیر خنده.
+بازم این خوبه. تو امشب 18 ساله میشی و میتونی مشروب بخوری ولی من که دانشگاه میرم نباید بخورم!
دوباره همه خندیدن.
_من میرم به بقیه خوش آمد بگم.
با لبخندامون همراهیش کردیم.
_بریم یه جای خلوت.
نویسنده:شترمرغو دوست داشتم😂
۵.۰k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.