&( like crazy )&
&( like crazy )&
&( مثل دیوانه ها )&
part_⁶
ا.ت: اگه می تونی بیا جلو.. بیا نترس
جونگکوک: داداش صبر کن
جیمین: بزار برم جوری بزنمش که صدای خر بده
ا.ت: من صدای خر بدم اون تویی که صدای خر میدی
ا.ت رفت با مشت زد تو شکمه جیمین جیمینم یه چک محکم به ا.ت زد همینجوری داشتن همو میزدن اون دوتا هم کاری نداشتن دیگه سر و صورتشون پر خون شده بود
لیا: بسهههه(با جیغ و داد و گریه)
ا.ت: ای وای یادم رفت
ا.ت رفت پیش لیا، لیا نشسته بود روی زمین و گریه میکرد
ا.ت: لیا معذرت میخوام یادم رفت تو اون اتفاقو یادته
لیا: بریم خونه (با گریه)
ا.ت: باشه، لیا تو برو سمت ماشین تا من بیام
لیا: ترو خدا دیگه دعوا نکنید
ا.ت: باشه
لیا رفت سمت ماشین
ا.ت: شانس اوردی خواهرم از دعوا میترسه واگر نه جنازتو همینجا خاک میکردم
جیمین: خفه شو
ا.ت: 🖕🏻
*ا.ت رفت*
جونگکوک: جیمین صورتت زخمیه بریم بیمارستان
جیمین: نمیخواد
جونگکوک: باشه بریم خونه.. من رانندگی میکنم
جیمین: اول بریم چند بطری سوجو برام بخر
جونگکوک: اوکی بریم من میگم ماشینمو برام بیارن
جونگکوک رفت چند بطری سوجو برای جیمین گرفت و رفتن خونه
جونگکوک تو ذهنش*اون دختره چقدر اشنا بود.. اها همون دخترس که تو کافه دیدم، من یه بار دیگه دیدمش اما چرا نشناختمش! من که کل روز داشتم بهش فکر میکردم.. بیخیال
«جیمین ویو»
رفتم تو اتاقم صورتمو شستم و رفتم نشستم توی تراس و هی سوجو میخوردم ۱۲ تا بتری سوجو خوردم مست بودم با بی حالی رفتم رو تختم به این فکر کردم که فردا باید برم دنبال دختر کانگ که نفهمیدم کی خوابم برد
«صبح»
ا.ت: بابا جونم
لیا: بابایی
پریدن بغل باباشون
پ/ا: بچه ها باید یه موضوعی بهتون بگو
ا.ت: چه موضوعی
پ/ا: بشینید
*نشستن*
پ/ا: ا.ت من داخل بازی باختم
لیا: چقدر بد
ا.ت: خب
پ/ا: اونا تورو از من خاستن
ا.ت: م.. م.. من
پ/ا : اره
ا.ت: تو هم قبول کردی
پ/ا : اره .. نیم ساعت دیگه میان دنبالت
لیا: بابا تو چیکار کردی (با بغض)
ا.ت: ازت متنفرم *با گریه رفت تو اتاقش
&( مثل دیوانه ها )&
part_⁶
ا.ت: اگه می تونی بیا جلو.. بیا نترس
جونگکوک: داداش صبر کن
جیمین: بزار برم جوری بزنمش که صدای خر بده
ا.ت: من صدای خر بدم اون تویی که صدای خر میدی
ا.ت رفت با مشت زد تو شکمه جیمین جیمینم یه چک محکم به ا.ت زد همینجوری داشتن همو میزدن اون دوتا هم کاری نداشتن دیگه سر و صورتشون پر خون شده بود
لیا: بسهههه(با جیغ و داد و گریه)
ا.ت: ای وای یادم رفت
ا.ت رفت پیش لیا، لیا نشسته بود روی زمین و گریه میکرد
ا.ت: لیا معذرت میخوام یادم رفت تو اون اتفاقو یادته
لیا: بریم خونه (با گریه)
ا.ت: باشه، لیا تو برو سمت ماشین تا من بیام
لیا: ترو خدا دیگه دعوا نکنید
ا.ت: باشه
لیا رفت سمت ماشین
ا.ت: شانس اوردی خواهرم از دعوا میترسه واگر نه جنازتو همینجا خاک میکردم
جیمین: خفه شو
ا.ت: 🖕🏻
*ا.ت رفت*
جونگکوک: جیمین صورتت زخمیه بریم بیمارستان
جیمین: نمیخواد
جونگکوک: باشه بریم خونه.. من رانندگی میکنم
جیمین: اول بریم چند بطری سوجو برام بخر
جونگکوک: اوکی بریم من میگم ماشینمو برام بیارن
جونگکوک رفت چند بطری سوجو برای جیمین گرفت و رفتن خونه
جونگکوک تو ذهنش*اون دختره چقدر اشنا بود.. اها همون دخترس که تو کافه دیدم، من یه بار دیگه دیدمش اما چرا نشناختمش! من که کل روز داشتم بهش فکر میکردم.. بیخیال
«جیمین ویو»
رفتم تو اتاقم صورتمو شستم و رفتم نشستم توی تراس و هی سوجو میخوردم ۱۲ تا بتری سوجو خوردم مست بودم با بی حالی رفتم رو تختم به این فکر کردم که فردا باید برم دنبال دختر کانگ که نفهمیدم کی خوابم برد
«صبح»
ا.ت: بابا جونم
لیا: بابایی
پریدن بغل باباشون
پ/ا: بچه ها باید یه موضوعی بهتون بگو
ا.ت: چه موضوعی
پ/ا: بشینید
*نشستن*
پ/ا: ا.ت من داخل بازی باختم
لیا: چقدر بد
ا.ت: خب
پ/ا: اونا تورو از من خاستن
ا.ت: م.. م.. من
پ/ا : اره
ا.ت: تو هم قبول کردی
پ/ا : اره .. نیم ساعت دیگه میان دنبالت
لیا: بابا تو چیکار کردی (با بغض)
ا.ت: ازت متنفرم *با گریه رفت تو اتاقش
۸.۲k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.