힘든 사랑☃💞
힘든 사랑☃💞
P~17
یونجی:خیلی ممنون من میرم تو اتاق
اجوما:الکس مشکلی پیش اومده
الکس:نه اتفاق خاصی نیس چطور!؟
اجوما:اخه خواهرتون انگار خیلی ناراحتن و
الکس:چیزی نیس من دیگه برم
اجوما:باشه
تو اتاق یونجی:
یونجی:
حالا چیکار کنم الکس بعد از مدت ها اومد پیشم و بعد باهام این کارو کرد اخه چرا مگه چیکار کردم حداقل میزاشت برم مدرسه(دردش همون داخله مدرسس دیگه😐)*درو زدن*
یونجی:کیه بیا تو
👩🏼💼سلام خانم کانگ یونجی من معلم خصوصی تون هستم مین هیون
یونجی:که این طور بله بفرمایید
مین هیون:ممنون خب بیاید درسو شروع کنیم
نیم ساعت بعد:
👩🏼💼خب اینم این میشه فهمیدین
یونجی:بله پس اینطوری
👩🏼💼بله درسته*یکی در زد و اومد تو*
الکس:کارتون تموم نشده هنوز
👩🏼💼آ الان دیگه تموم میشه کم کم
الکس:پس به کارتون برسین*نشست رو تخت یونجی تا کارشون تموم بشه که یکم بعد تموم شد و معلمه رفت یونجی میزشو تمیز کرد*
الکس:معلمه خوبه
یونجی:اره
الکس:چیزی لازم نداری
یونجی: نه فقط اینکه میتونم گوشیم رو داشته باشم🤨
الکس:نه
یونجی:حداقل بزار برا اخرین بار یانگ هی رو ببینم
الکس:اگه یانگ هی تنها تنها باشه میازارم و اگه پسری یا چیزه دیگه ای باشه نه و گوشیت ترکید اینقدر که پیام و زنگ از طرفه یانگ هی و یکی که اسمش مای لاو بود ببینم دوست پسرت
یونجی:ن... ببینم تو چرا داری این کارو میکنی!؟
الکس:واقعا میخوای بدونی!؟
یونجی:اره
الکس:خب دوست ندارم تودوسپ پسر داشته باشی و دورو بر پسری ببینم تو هنوز بچه ای
یونجی:چ...چی!؟فقط برای این من بچه نیستم
الکس:من موندم چطور مامان و بابا اجازه دادن بیا پایین نهار *رفت*
ویو یونجی:
درو قفل کردم و نشستم رو تخت و پاهامو بغل کردم سرمو گذاشتم رو پاهام و اروم و بی صدا گریه کردم
چند روز گذشت و من تو اتاق بودم و بیرون نمیرفتم و تو اتاق بودم و شبا قبل از خواب گریه میکردم و اصلا غذا نمی خوردم و ضعف میکردم
ویو جیمین:
الان چند روز میگذره و از یونجی خبری نیس و مدرسه نمیاد مدیر گف از مدرسه برادرش پروندشو گرفته و فهمیدم گیو میگفت حتا خوانوادشم نمیدونستن کجاست گوشیش خاموشه و جواب نمیده خیلی نگرانشم
پنج تا پارت دیگه بعد اپ میکنم فیک امشب تموم میشه🥲
بعد پنج پارت
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متحدیم
#Iranians_love_Jk
P~17
یونجی:خیلی ممنون من میرم تو اتاق
اجوما:الکس مشکلی پیش اومده
الکس:نه اتفاق خاصی نیس چطور!؟
اجوما:اخه خواهرتون انگار خیلی ناراحتن و
الکس:چیزی نیس من دیگه برم
اجوما:باشه
تو اتاق یونجی:
یونجی:
حالا چیکار کنم الکس بعد از مدت ها اومد پیشم و بعد باهام این کارو کرد اخه چرا مگه چیکار کردم حداقل میزاشت برم مدرسه(دردش همون داخله مدرسس دیگه😐)*درو زدن*
یونجی:کیه بیا تو
👩🏼💼سلام خانم کانگ یونجی من معلم خصوصی تون هستم مین هیون
یونجی:که این طور بله بفرمایید
مین هیون:ممنون خب بیاید درسو شروع کنیم
نیم ساعت بعد:
👩🏼💼خب اینم این میشه فهمیدین
یونجی:بله پس اینطوری
👩🏼💼بله درسته*یکی در زد و اومد تو*
الکس:کارتون تموم نشده هنوز
👩🏼💼آ الان دیگه تموم میشه کم کم
الکس:پس به کارتون برسین*نشست رو تخت یونجی تا کارشون تموم بشه که یکم بعد تموم شد و معلمه رفت یونجی میزشو تمیز کرد*
الکس:معلمه خوبه
یونجی:اره
الکس:چیزی لازم نداری
یونجی: نه فقط اینکه میتونم گوشیم رو داشته باشم🤨
الکس:نه
یونجی:حداقل بزار برا اخرین بار یانگ هی رو ببینم
الکس:اگه یانگ هی تنها تنها باشه میازارم و اگه پسری یا چیزه دیگه ای باشه نه و گوشیت ترکید اینقدر که پیام و زنگ از طرفه یانگ هی و یکی که اسمش مای لاو بود ببینم دوست پسرت
یونجی:ن... ببینم تو چرا داری این کارو میکنی!؟
الکس:واقعا میخوای بدونی!؟
یونجی:اره
الکس:خب دوست ندارم تودوسپ پسر داشته باشی و دورو بر پسری ببینم تو هنوز بچه ای
یونجی:چ...چی!؟فقط برای این من بچه نیستم
الکس:من موندم چطور مامان و بابا اجازه دادن بیا پایین نهار *رفت*
ویو یونجی:
درو قفل کردم و نشستم رو تخت و پاهامو بغل کردم سرمو گذاشتم رو پاهام و اروم و بی صدا گریه کردم
چند روز گذشت و من تو اتاق بودم و بیرون نمیرفتم و تو اتاق بودم و شبا قبل از خواب گریه میکردم و اصلا غذا نمی خوردم و ضعف میکردم
ویو جیمین:
الان چند روز میگذره و از یونجی خبری نیس و مدرسه نمیاد مدیر گف از مدرسه برادرش پروندشو گرفته و فهمیدم گیو میگفت حتا خوانوادشم نمیدونستن کجاست گوشیش خاموشه و جواب نمیده خیلی نگرانشم
پنج تا پارت دیگه بعد اپ میکنم فیک امشب تموم میشه🥲
بعد پنج پارت
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متحدیم
#Iranians_love_Jk
۴.۸k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.