عشق در یک نگاه❤️🍷

عشق در یک نگاه❤️🍷
پارت 15
شعار:خدت میدونی🍷❤️

ذهنیت ییعت: چشمامو با سختی باز کردم🥲
نمیدونستم کجام و نمیدونستم برای چی اینجام
توی ذهنم کلی سوال بود و نمیدونستم ب کدوم جواب بدم چون هیچ جوابی نداشتم 🥲🍷
پرستار به سمتم اومد🍷
پرسیدم: من برای چی اینجام ؟
پرستار:از پشت بوم با ی دختری پرت شدی پایین و الان بیمارستانی .
دختر؟؟ کدوم دختر؟؟
کدوم دختر:نمیدونم انگار دوس دخترت بوده باهم پرت شدین پایین .. ولی الان حالش خوبه .
گفتم:اها ممنونم

ذهنیت لیزگه: حالم بهتر بود پسر عموی اون دختره ک اسمش ملیس بود برای چی با من پرت شده پایین؟؟؟ ینی چه اتفاقی برای ما افتاده! عصبانی شده بودم از اینکه هیچی یادم نمیومد !!
چرا خودمو واقعا پرت کرده بودم پایین!!
برام سوال بوددد

ملیس: عایشه رو دستگیر کرده بودن و الان در زندان نگهداری شده بود
به سمت اتاق ییعت رفتم روی تخت دراز کشیده بود ب سمتش رفتم
ییعت:شما کی هستین؟
ملیس: من دختر عموت هستم ملیس
ییعت:اها اسم من چیه؟
ملیس:ییعت
ییعت:من چند سالمه؟
ملیس:27سالته
ییعت:میشه گوشیم رو بدی شاید عکسامو ببینم میشناسم
ملیس:فعلا استراحت کن بعدا گوشیتو میارم
ییعت: باشه ممنونم دختر عمو🥲💋
ملیس:هنوزم مثل قبلا هستی ییعت😂💋
خب دیگه من برم