وانشات تایجو///پارت ۱
#سناریو #وانشات #تایجو #ا_ت #توکیو_ریونجرز #انتقام_جویان_توکیو #انیمه
----------------------------------------------------------------------------------
سناریو تایجو///پارت اول
----------------------------------------------------------------------------------
ویو ا.ت
دوباره اون ناپدری عوضیم کتکم زد.اما اینسری از خونه بیرونم انداخت....همیشه میگه من چون دوست دارم اینکارا میکنم ولی فقط داره بهونه میاره....اون فقط میخواد که عصبانیتش را رومن خالی کنه.....حتی اگر هرکاری هم که بگه بکنم بازم کتکم میزنه چرا؟چون همیشه عصبانیه.....هوف....الان ساعت اینموقع شب(۲۱:۳۰)منو از خونه انداخته بیرون.نمیدونم کجا برم.فعلا دارم بی هدف توی خیابونا میگردم.از اونجایی که صورتم زخم و کبود شده نمی تونم برم پیش تایجو.اگر زخم صورتم را ببینه خیلی عصبانی میشه و امکان داره حتی اون عوضی را بزنه بکشه ولی خب...چاره ای ندارم...نمی تونم امشب را تو خیابون بگذرونم.میرم پیش تایجو اما یک بهونه ای میارم و بهش نمی گم.
به سمت خونه تایجو حرکت میکنم.نمیدونم چه بهونه ای بیارم...تو همین فکرا بودم که بو خودم اومدم و دیدم جلوی در خونه تایجو ام.زنگ در خانه رو با استرس زدم.چند دقیقه منتظر موندم اما کسی در را باز نکرد....نکنه امشب تایجو مشغول کارای گنگش باشه.با نا امیدی یک بار دیگه زنگ در را میزنم اما این سری تایجو در را باز میکنه...موهاش خیسه.معلومه از حموم اومده بیرون.
در را باز کرد وبه سمت حال رفت...هنوز صورتم را ندیده.در حالی که موهاش را خشک میکرد و پشتش به من بود گفت(علامت تایجو-علامت ا.ت+)
-(با لحن سرد و خشک)ا.ت اینموقع شب اینجا چیکار میکنی؟
+(سرش را می ندازه پایین تا تاجو صورتش را نبینه)ام.....خب....بیکار بودم با خودم گفتم بیام یه سری بهت بزنم.(ادامه دارد)
----------------------------------------------------------------------------------
سلاممممم
بلاخره فعالیت کردم
دنبال کننده ها به ۵ تا برسه پارت بعدی را میزارم
----------------------------------------------------------------------------------
سناریو تایجو///پارت اول
----------------------------------------------------------------------------------
ویو ا.ت
دوباره اون ناپدری عوضیم کتکم زد.اما اینسری از خونه بیرونم انداخت....همیشه میگه من چون دوست دارم اینکارا میکنم ولی فقط داره بهونه میاره....اون فقط میخواد که عصبانیتش را رومن خالی کنه.....حتی اگر هرکاری هم که بگه بکنم بازم کتکم میزنه چرا؟چون همیشه عصبانیه.....هوف....الان ساعت اینموقع شب(۲۱:۳۰)منو از خونه انداخته بیرون.نمیدونم کجا برم.فعلا دارم بی هدف توی خیابونا میگردم.از اونجایی که صورتم زخم و کبود شده نمی تونم برم پیش تایجو.اگر زخم صورتم را ببینه خیلی عصبانی میشه و امکان داره حتی اون عوضی را بزنه بکشه ولی خب...چاره ای ندارم...نمی تونم امشب را تو خیابون بگذرونم.میرم پیش تایجو اما یک بهونه ای میارم و بهش نمی گم.
به سمت خونه تایجو حرکت میکنم.نمیدونم چه بهونه ای بیارم...تو همین فکرا بودم که بو خودم اومدم و دیدم جلوی در خونه تایجو ام.زنگ در خانه رو با استرس زدم.چند دقیقه منتظر موندم اما کسی در را باز نکرد....نکنه امشب تایجو مشغول کارای گنگش باشه.با نا امیدی یک بار دیگه زنگ در را میزنم اما این سری تایجو در را باز میکنه...موهاش خیسه.معلومه از حموم اومده بیرون.
در را باز کرد وبه سمت حال رفت...هنوز صورتم را ندیده.در حالی که موهاش را خشک میکرد و پشتش به من بود گفت(علامت تایجو-علامت ا.ت+)
-(با لحن سرد و خشک)ا.ت اینموقع شب اینجا چیکار میکنی؟
+(سرش را می ندازه پایین تا تاجو صورتش را نبینه)ام.....خب....بیکار بودم با خودم گفتم بیام یه سری بهت بزنم.(ادامه دارد)
----------------------------------------------------------------------------------
سلاممممم
بلاخره فعالیت کردم
دنبال کننده ها به ۵ تا برسه پارت بعدی را میزارم
۵.۵k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.