لحظات احمقانه پارت ۶
هانا:بس نمیکنم
مومو:بزار برم کو*نی
هانا:چی گفتی
مومو:نمیفهمی
هانا :نه
از زبون نویسنده:هانا پنجره رو باز کرد بارون شدیدی بود
مومو:طنبایی دستم دارن باز میشن هنن باز شو باز شد هوی الان میخوای چیکار کنی
هانا:چییییییی
مومو:خداحافظ(فرار کردن از اوتاق)
هانا:نههههههههههههههه اوزیییییی
مومو:حوففف رسیدم بالا پشت بوم(پاین رو نگاه میکنه)چه ارتفاع زیادی داره
خوشت اومد بلایک
مومو:بزار برم کو*نی
هانا:چی گفتی
مومو:نمیفهمی
هانا :نه
از زبون نویسنده:هانا پنجره رو باز کرد بارون شدیدی بود
مومو:طنبایی دستم دارن باز میشن هنن باز شو باز شد هوی الان میخوای چیکار کنی
هانا:چییییییی
مومو:خداحافظ(فرار کردن از اوتاق)
هانا:نههههههههههههههه اوزیییییی
مومو:حوففف رسیدم بالا پشت بوم(پاین رو نگاه میکنه)چه ارتفاع زیادی داره
خوشت اومد بلایک
۱.۳k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.