رفتم تو ناهارو خوردن و راه افتادن دور دور.

رفتم تو ناهارو خوردن و راه افتادن دور دور.
ایبیکه_بچها اینجا یدونه سورتمه هست بریم اون؟
اسیه_اره منم تعریفشو شنیدم
ایبیکه_بریم خب
سوسن_منم موافقم
جمیله_باشه بریم
صینم_منم هستم
عمر_خوبه
برک _بریم
رفتن سورتمه و بعدش رفتن رستوران و با کلی ذوق و شوق غذا خوردن.
۵ ماه بعد
جمیله بیا این لباسمو درست کن.
جمیله_درسته دیگههه
سوسن_نه بد وایستاده
اسیه_خوبه
سوسن_بده
ایبیکه_به مولا که خوبه به قرآن که خوبه
دوروک _اسیه و نینیمون
اسیه_کوفت چیه
دوروک_داماد منتظر عروسه ها
ایبیکه_چیه خب منتظر باشه
برک_نینی مون خوبه
ایبیکه_اره پدر سوخته
برک_بخدا نسوختم من
ایبیکع _باشه بابا
جمیله _خب بریم دیگهههه
صینم_موافقم بریم
سوسن_باشه دسته گلو یده
سوسن دسته گلو گرفت و راه افتاد.
ایبیکه و صینم دامن سوسنو گرفتن و راه افتادن
عمر
واو عشقم...
بهم رسیدیم....
سوسن_اره
عمر_ملکم خیلی خوشگل شدی.
سوسن_توهم جذاب شدی.
عمر_قربونت و بعد لپشو بوسید
شب
عمر_اماده ای؟
سوسن_هوم
و شروع کردن و اون شب سوسن دخترونگیشو به عشقش داد...
پارت اخر بود....
اگر میخواید رمان مافیایی روبزارم زیر این پست کامنتبزارید و حمایت کنید