پارت 13 خواهر هایتانی
حرفی برای گفتن ندارم🙃
وقتی درو باز کردم دیدم که ا.ت بیهوش افتاده و کل بدنش جای چنگه
انگاری ی گربه اومده باشه و کل بدنت و چنگ زده باشه
سریع به ران زنگ زدم و باهم ا.ت و بردیم بیمارستان
ویو بیمارستان
رین:حتما کار باربارا بوده
ران:باربارا؟همون خواهر مایکی؟
رین:آره
ران:بیا چشماش و باز کرد
رین:آبجی حالت خوبه؟(کلا هروقت نگران باشن یا حالشون بد باشه یا هرچی همدیگه رو آبجی و داداشی صدا میکنن)
ا.ت:دادااااش..(نقطه علامت علامت گریه)
ران:ا.ت؟(با ی لحن ناراحت)کار کی بود؟
ا.ت:با..بار..بارا
رین:اون عوضی؟چیز دیگه ای هم ازش انتظار نمیرفت
و یهو مایکی از راه رسید
مایکی:ا.ت چیشده؟
رین:به نظرت چی شده؟خواهر گلت مثبب این اتفاقاته!
ا.ت:مانجی..ب..بدنم درد میکنه
مایکی:یعنی باربارا این بلا رو سرت اورده؟
رین:انتظار دیگه ای داشتی؟
مایکی:خودم حسابش و میرسم
میخواست ازاتاق بره بیرون سراغ باربارا که ا.ت گفت...
ا.ت:نه مانجی من خوبم
مایکی:برام مهم نیست که خواهرمه
ا.ت:نمیخوام رابطتت باهاش از اینی که هست بدتر بشه
حرفام ته کشیدن😫
وقتی درو باز کردم دیدم که ا.ت بیهوش افتاده و کل بدنش جای چنگه
انگاری ی گربه اومده باشه و کل بدنت و چنگ زده باشه
سریع به ران زنگ زدم و باهم ا.ت و بردیم بیمارستان
ویو بیمارستان
رین:حتما کار باربارا بوده
ران:باربارا؟همون خواهر مایکی؟
رین:آره
ران:بیا چشماش و باز کرد
رین:آبجی حالت خوبه؟(کلا هروقت نگران باشن یا حالشون بد باشه یا هرچی همدیگه رو آبجی و داداشی صدا میکنن)
ا.ت:دادااااش..(نقطه علامت علامت گریه)
ران:ا.ت؟(با ی لحن ناراحت)کار کی بود؟
ا.ت:با..بار..بارا
رین:اون عوضی؟چیز دیگه ای هم ازش انتظار نمیرفت
و یهو مایکی از راه رسید
مایکی:ا.ت چیشده؟
رین:به نظرت چی شده؟خواهر گلت مثبب این اتفاقاته!
ا.ت:مانجی..ب..بدنم درد میکنه
مایکی:یعنی باربارا این بلا رو سرت اورده؟
رین:انتظار دیگه ای داشتی؟
مایکی:خودم حسابش و میرسم
میخواست ازاتاق بره بیرون سراغ باربارا که ا.ت گفت...
ا.ت:نه مانجی من خوبم
مایکی:برام مهم نیست که خواهرمه
ا.ت:نمیخوام رابطتت باهاش از اینی که هست بدتر بشه
حرفام ته کشیدن😫
۲.۵k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.