🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
ارسلان: کمتر چرت بگو
شقایق : عشقم راست میگمم بیا ببین
ارسلان: با دیدن دو تا خط قرمز بیبی چک پرام ریخت
دیانا: ارسلان دیر کرده بود و بهش مشکوک شده بودم به بچه ها گفتم میرم دنبالش و رفتم دیدم ارسلان با شقایق دم در ایستادن
ارسلان: معلوم نیس باز زیر کی بودی
شقایق : نگو بچمون فکر بد میکنه
دیانا: ارسلان این اینجا چیکار میکنه
ارسلان: دیا....
شقایق : دیانا جون من از ارسلان حاملم
دیانا: ارسلان چی میگهههه
ارسلان: دیا برو توضی....
شقایق: بیبی چک رو ببین دیا خانوم
دیانا: با دیدن جواب مثبت اشکام سرازیر شد و زدم به بازوی ارسلان و گفتم ... خاک تو سرم ... سریع رفتم کنار بچه ها
ارسلان: گمشو شقایق ... تند دنبال دیانا رفتم و از پشت گرفتمش
دیانا: ولم کن
ارسلان : دیانا گوش کن
دیانا: از دستش فرار کردم و نشستم سر میز کنار نیکا
نیکا: دیانا خوبی
پانیذ: چرا گریه میکنی
دیانا: رفتم تو بغل نیکا و هق زدم
ارسلان: دیانا
ممد : جی شدهه
دیانا: ارسلان خان یه دختره رو حامله کرده
ارسلان : دیانا تهمت نزن
متین : یکی درست بگه چی شده
ارسلان: هیچی نشده دیانا الان با من میاد میریم خونه
دیانا: من باتو هیچ جا نمیام
ارسلان : رفتم نزدیکش و گفتم ... پاشوو
دیانا: نمیخوامم
ارسلان: یکی خوابوندم زیر گوشش که افتاد تو بغل نیکا
نیکا : ارسلان برو اونور
متین: ارسلان رو نشوندیم رو صندلی
نیکا : ارسلان خاک تو سرت داره از گوشش خون میاد
مهشاد: وای خدا بیهوشهه
ارسلان : ببینمش
نبکا: ببریمش دکتر
ارسلان: دیانا بی جون تو بغل نیکا افتاده بود .... بغلش کردم و رفتم سمت ماشین و گذاشتمش عقب و مهشاد نشست کنارش و مهراب اومد جلو کنار من و رفتم سمت بیمارستان
*********************************
ارسلان: نشسته بودیم بیرون اتاق تا دکتر اومد بیرون
دکتر : همراه خانم رحیمی
ارسلان: منممم
دکتر: ضربه بدی به گوشش خورده اما خوشبختانه پرده گوشش ماره نشده و سالمه یکم دیگه میتونید ببینیدش
ارسلان: ممنون
مهشاد : ارسلان برو پیشش تروخدا اذیتش نکن
ارسلان: نترس هواسم هس
ارسلان: کمتر چرت بگو
شقایق : عشقم راست میگمم بیا ببین
ارسلان: با دیدن دو تا خط قرمز بیبی چک پرام ریخت
دیانا: ارسلان دیر کرده بود و بهش مشکوک شده بودم به بچه ها گفتم میرم دنبالش و رفتم دیدم ارسلان با شقایق دم در ایستادن
ارسلان: معلوم نیس باز زیر کی بودی
شقایق : نگو بچمون فکر بد میکنه
دیانا: ارسلان این اینجا چیکار میکنه
ارسلان: دیا....
شقایق : دیانا جون من از ارسلان حاملم
دیانا: ارسلان چی میگهههه
ارسلان: دیا برو توضی....
شقایق: بیبی چک رو ببین دیا خانوم
دیانا: با دیدن جواب مثبت اشکام سرازیر شد و زدم به بازوی ارسلان و گفتم ... خاک تو سرم ... سریع رفتم کنار بچه ها
ارسلان: گمشو شقایق ... تند دنبال دیانا رفتم و از پشت گرفتمش
دیانا: ولم کن
ارسلان : دیانا گوش کن
دیانا: از دستش فرار کردم و نشستم سر میز کنار نیکا
نیکا: دیانا خوبی
پانیذ: چرا گریه میکنی
دیانا: رفتم تو بغل نیکا و هق زدم
ارسلان: دیانا
ممد : جی شدهه
دیانا: ارسلان خان یه دختره رو حامله کرده
ارسلان : دیانا تهمت نزن
متین : یکی درست بگه چی شده
ارسلان: هیچی نشده دیانا الان با من میاد میریم خونه
دیانا: من باتو هیچ جا نمیام
ارسلان : رفتم نزدیکش و گفتم ... پاشوو
دیانا: نمیخوامم
ارسلان: یکی خوابوندم زیر گوشش که افتاد تو بغل نیکا
نیکا : ارسلان برو اونور
متین: ارسلان رو نشوندیم رو صندلی
نیکا : ارسلان خاک تو سرت داره از گوشش خون میاد
مهشاد: وای خدا بیهوشهه
ارسلان : ببینمش
نبکا: ببریمش دکتر
ارسلان: دیانا بی جون تو بغل نیکا افتاده بود .... بغلش کردم و رفتم سمت ماشین و گذاشتمش عقب و مهشاد نشست کنارش و مهراب اومد جلو کنار من و رفتم سمت بیمارستان
*********************************
ارسلان: نشسته بودیم بیرون اتاق تا دکتر اومد بیرون
دکتر : همراه خانم رحیمی
ارسلان: منممم
دکتر: ضربه بدی به گوشش خورده اما خوشبختانه پرده گوشش ماره نشده و سالمه یکم دیگه میتونید ببینیدش
ارسلان: ممنون
مهشاد : ارسلان برو پیشش تروخدا اذیتش نکن
ارسلان: نترس هواسم هس
۳۳.۳k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.