وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن p⁷
ا.ت دستش رو بین موهای تهیونگ فرو کرد و تا پشت سرش کشید: عمممم، مراقب خودت باش تهیونگی، باییی^•^
ا.ت لبخندی زد و قدم به قدم از تهیونگ دور شد.....
ا.ت به سمت رستوران رفت و در شیشه اییه رستوران رو به سمت بیرون کشید.....
وارد رستوران شد و با چشمش دنبال جونگ کوک گشت که بالاخره پیداش کرد
کاپشن براق مشکی و اور سایز ، تی شرت مشکی که روش با حروف ریز نوشته بود I don't care about you ، شلوار. جذب مشکی و موهایی که حالت جذابی داشتن ، استایل دارک....
انتخاب جئون توی لباساش همیشه این بود ، دارک......
ا.ت با لبخند نزدیک میز شد و با صدای آروم شروع به حرف زدن کرد: سیلام
جونگ کوک تیله های مشکی رنگش رو چرخوند و رو به روی صورت ا.ت قرار گرفت: های لیدی.. خوشحالم میبینمت.... بشین..
جونگ کوک بلند شد و صندلی رو به روی صندلی خودش رو کمی از میز فاصله داد: بفرمایید سینیوریتا
بعد از نشستن ا.ت ، جونگ کوک هم روی صندلی نشست....
آرنجش رو تکیه گاه قرار داد و چونه اش رو روی دستش گذاشت: خو.... از توضیح بیخود بدم میاد...
میرم سر اصل مطلب....ببین ... من، یه .... حسی... بهت دارم ، فراتر از دوستیه ، منظورم اینه که.... عاشقت شدم....
مردمک های مشکی چشم های پسر به لرزه در اومده بود ، دست و پاش یخ بسته بود و میلرزید، طاقت نه شنیدن نداشت .....
جونگ کوک ادامه داد: ا.ت، من نمیخوام الان جوابم رو بدی....
فقط ، خواستم اینم بدونی که دلیل ضربان این قلب تویی ، همین؛
جونگ کوک از جیب داخل کاپشنش گل رز صورتی رنگی بیرون آورد و رو به روی صورت سرخ شده و متعجب ا.ت قرار داد: عممم، این گل رو از من داشته باش، برام مثل همین گلی، همینقدر لطیف...
های گایز.....
بعد از گذشت صد سااااالللل بالاخرهههههه پارت جدید گذاشتممممم
گیلیلی
اگه خوب بود تو کامنتا بگید لطفاااا 🍓🍫
ا.ت لبخندی زد و قدم به قدم از تهیونگ دور شد.....
ا.ت به سمت رستوران رفت و در شیشه اییه رستوران رو به سمت بیرون کشید.....
وارد رستوران شد و با چشمش دنبال جونگ کوک گشت که بالاخره پیداش کرد
کاپشن براق مشکی و اور سایز ، تی شرت مشکی که روش با حروف ریز نوشته بود I don't care about you ، شلوار. جذب مشکی و موهایی که حالت جذابی داشتن ، استایل دارک....
انتخاب جئون توی لباساش همیشه این بود ، دارک......
ا.ت با لبخند نزدیک میز شد و با صدای آروم شروع به حرف زدن کرد: سیلام
جونگ کوک تیله های مشکی رنگش رو چرخوند و رو به روی صورت ا.ت قرار گرفت: های لیدی.. خوشحالم میبینمت.... بشین..
جونگ کوک بلند شد و صندلی رو به روی صندلی خودش رو کمی از میز فاصله داد: بفرمایید سینیوریتا
بعد از نشستن ا.ت ، جونگ کوک هم روی صندلی نشست....
آرنجش رو تکیه گاه قرار داد و چونه اش رو روی دستش گذاشت: خو.... از توضیح بیخود بدم میاد...
میرم سر اصل مطلب....ببین ... من، یه .... حسی... بهت دارم ، فراتر از دوستیه ، منظورم اینه که.... عاشقت شدم....
مردمک های مشکی چشم های پسر به لرزه در اومده بود ، دست و پاش یخ بسته بود و میلرزید، طاقت نه شنیدن نداشت .....
جونگ کوک ادامه داد: ا.ت، من نمیخوام الان جوابم رو بدی....
فقط ، خواستم اینم بدونی که دلیل ضربان این قلب تویی ، همین؛
جونگ کوک از جیب داخل کاپشنش گل رز صورتی رنگی بیرون آورد و رو به روی صورت سرخ شده و متعجب ا.ت قرار داد: عممم، این گل رو از من داشته باش، برام مثل همین گلی، همینقدر لطیف...
های گایز.....
بعد از گذشت صد سااااالللل بالاخرهههههه پارت جدید گذاشتممممم
گیلیلی
اگه خوب بود تو کامنتا بگید لطفاااا 🍓🍫
۱۳.۷k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.