درخواستی
#درخواستی
پارت⁸
ویو جیمین:
کنار جاده ماشینو نگه داشتم الان که به حسابش رسیدم آروم تر شدم..تازه متوجه شدم چه غلطی کردم از دست خودم خیلی عصبی بودم هر اتفاقیم میوفتاد نباید روش دست بلند میکردم کاملا کنترلمو از دست دادم ا٫ت فقط داشت وظیفشو انجام میداد اون رئیس هیزش بود که بهش چشم داشت ولی ا٫ته هم بی تقصیر نبود باید همه چیز رو باهام درمیون میذاشت به هر حال یکم زیادهروی کردم باید از دلش دربیارم ماشینو روشن کردم رفتم واسش یه دست گل بزرگ از رز سفید و آبی که مورد علاقش بود گرفتم کلی خوراکی و یه جعبه شکلات هم گرفتم و رفتم خونه آروم درو باز کردم شکلات و خوراکی ها رو گذاشتم تو آشپزخونه و با دست گل رفتم سمت اتاقمون که صدای هق هق ا٫ت به گوشم رسید آخه من چکار کردم کاش روش دست بلند نمیکردم خیلی پشیمونم
درو با کلید باز کردم و..
ویو ا٫ت:
داشتم گریه میکردم که صدای چرخوندن کلید اومد از ترس هول کردم اولش خواستم خودمو به خواب بزنم ولی چه فایده آخه همینجوری هول بودم که جیمین وارد اتاق شد.. برعکس چیزی که فکر میکردم با یه دست گل بزرگ از گل های مورد علاقم و لب خندون اومد تو خیلی تعجب کرده بودم مگه از دستم عصبی نبود؟!
ویو جیمین:
رفتم تو که با قیافه کیوت ا٫ت روبرو شدم بینیش و چشماش قرمز شده بودن که خیلی کیوتش کرده بود از دیدنم تو این وضعیت متعجب بود رفتم سمتش که یکم رفت عقب و سرشو انداخت پایین:
_ بیبی ازم نترس کاریت ندارم(بالحن مهربون)
(دسته گلو گذاشتم روی تخت..نشستم روبروی ا٫ت و دستاشو گرفتم)
_زندگیم من معذرت میخوام خیلی زیادروی کردم باعث شدم چشمای قشنگت بارونی بشن باعث شدم اون مروارید های با ارزشت بریزن..(با بغض ادامه داد)قول داده بودم نزارم هیچ آدمی اذیتت کنه..ناراحتت کنه..به گریت بندازه اما الان خودم همون آدم شدم واقعا معذرت میخوام
(نگاهم به جای دستم روی صورتش افتاد به خودم لعنت فرستادم چطور تونستم فرشتمو بزنم انقدر که گریه کرده بود چشاش کاسه خون شده بود دستمو گذاشتم روی گونش و نوازشش کردم)
_کاش دستم میشکست ولی عروسکمو نمیزدم حتما خیلی دردت اومد نه؟!..اون لحظه خیلی عصبی بودم کارام دست خودم نبود الان خیلی پشیمونم(با بغض)
(دستشو گرفتم و گذاشتم روی صورتم)
_تو هم منو بزن..من خیلی بد کردم منو بزن ا٫ت..شاید اینطوری از این عذاب وجدانی که داره خفم میکنه یکم کم بشه(با گریه)
+جیمین نکن..(با بغض)
_ا٫ت من پشیمونم لطفا منو ببخش که زدمت جیمینی رو میبخشی(با بغض)
ادامه دارد..
پارت⁸
ویو جیمین:
کنار جاده ماشینو نگه داشتم الان که به حسابش رسیدم آروم تر شدم..تازه متوجه شدم چه غلطی کردم از دست خودم خیلی عصبی بودم هر اتفاقیم میوفتاد نباید روش دست بلند میکردم کاملا کنترلمو از دست دادم ا٫ت فقط داشت وظیفشو انجام میداد اون رئیس هیزش بود که بهش چشم داشت ولی ا٫ته هم بی تقصیر نبود باید همه چیز رو باهام درمیون میذاشت به هر حال یکم زیادهروی کردم باید از دلش دربیارم ماشینو روشن کردم رفتم واسش یه دست گل بزرگ از رز سفید و آبی که مورد علاقش بود گرفتم کلی خوراکی و یه جعبه شکلات هم گرفتم و رفتم خونه آروم درو باز کردم شکلات و خوراکی ها رو گذاشتم تو آشپزخونه و با دست گل رفتم سمت اتاقمون که صدای هق هق ا٫ت به گوشم رسید آخه من چکار کردم کاش روش دست بلند نمیکردم خیلی پشیمونم
درو با کلید باز کردم و..
ویو ا٫ت:
داشتم گریه میکردم که صدای چرخوندن کلید اومد از ترس هول کردم اولش خواستم خودمو به خواب بزنم ولی چه فایده آخه همینجوری هول بودم که جیمین وارد اتاق شد.. برعکس چیزی که فکر میکردم با یه دست گل بزرگ از گل های مورد علاقم و لب خندون اومد تو خیلی تعجب کرده بودم مگه از دستم عصبی نبود؟!
ویو جیمین:
رفتم تو که با قیافه کیوت ا٫ت روبرو شدم بینیش و چشماش قرمز شده بودن که خیلی کیوتش کرده بود از دیدنم تو این وضعیت متعجب بود رفتم سمتش که یکم رفت عقب و سرشو انداخت پایین:
_ بیبی ازم نترس کاریت ندارم(بالحن مهربون)
(دسته گلو گذاشتم روی تخت..نشستم روبروی ا٫ت و دستاشو گرفتم)
_زندگیم من معذرت میخوام خیلی زیادروی کردم باعث شدم چشمای قشنگت بارونی بشن باعث شدم اون مروارید های با ارزشت بریزن..(با بغض ادامه داد)قول داده بودم نزارم هیچ آدمی اذیتت کنه..ناراحتت کنه..به گریت بندازه اما الان خودم همون آدم شدم واقعا معذرت میخوام
(نگاهم به جای دستم روی صورتش افتاد به خودم لعنت فرستادم چطور تونستم فرشتمو بزنم انقدر که گریه کرده بود چشاش کاسه خون شده بود دستمو گذاشتم روی گونش و نوازشش کردم)
_کاش دستم میشکست ولی عروسکمو نمیزدم حتما خیلی دردت اومد نه؟!..اون لحظه خیلی عصبی بودم کارام دست خودم نبود الان خیلی پشیمونم(با بغض)
(دستشو گرفتم و گذاشتم روی صورتم)
_تو هم منو بزن..من خیلی بد کردم منو بزن ا٫ت..شاید اینطوری از این عذاب وجدانی که داره خفم میکنه یکم کم بشه(با گریه)
+جیمین نکن..(با بغض)
_ا٫ت من پشیمونم لطفا منو ببخش که زدمت جیمینی رو میبخشی(با بغض)
ادامه دارد..
۲۸.۸k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.