مدرسه دوست داشتنی من پارت 12
پیرزن :قربان باید باهاتون حرف بزنم
جین : باشه بگو
پیرزن : بهتره تنها باشیم
+ اون دوتا رفتن بیرون نمی تونستم بشینم انگار بدنم شل شده بود و جونی نداشت که خواستم بیفتم رو زمین نامجون اومد سمتم و منو به بغلش کشید
+ م... م... منو نجات بده... ت... ت... و ک.. از اونا نیستی نه؟ لطفا هق منو از اینجا ببر
نامجون : آروم باش نمیزارم دستشون بهت بخوره
+ تو.. برادر او.. نی نه. ؟
نامجون : متاسفم جه یون که بخاطر من این بلا ها سرت اومده
+بعدش دیگه هیچی نفهمیدم که اینو گفت و بیهوش شدم تا اینکه...........
________________________
جین: نه من قراره امپراطور شم و اون قراره همسر من شه نه اون ( با عصبانیت)
پیرزن : متاسفم قربان ولی شاهزاده نامجون پادشاه آینده هستن
جین :اگرچه بدمم نمیومد پادشاه شم ولی وقت اون اومد دیگه اون قراره بشه اون خودش اینو نخواسته و فرار کرده رفته بعد برگشته هه جالبه خب ولی من نمی زارم اون دختر مال اون شه فهمیدی
پیرزن : ققققربان ( با لکنت) من فقط چیزی رو که در آینده قراره اتفاق بیفته رو دیدم درسته اون قراره ملکه شه ولی نه ملکه شما
جین : هه به دستش میارم____ اعصابم خورد شده بود درسته دخترای زیادی هستن ولی خب اون هم جوون بود خوشگل و هم طالعش خوب بود نمی تونستم ازش دست بکشم رفتم بیرون دیدم نامجون داره میبرتش با داد گفتم کجا داری میری
نامجون :دارم برش میگردونم خونش حالش بده نمیزارم پیش تو بمونه
جین :فک نکن قدرتت از من بیشتره نمی تونم کاری کنما به موقعش اونو مال خودم می کنم
نامجون :ولی اون مال تو نیست
جین :بهش علاقه داری نه؟ 😏
نامجون :جین به خودت بیا راه رو باز کن باید برم همین الان
راوی (همه ترسیدند و کنار رفتن و اون موقع جین با صدای بلند گفت)
جین :به موقعش ازت میگیرمش
ووکی:چرا داره از تب می سوزهههه چیکارش کردن
نامجون :هیچ کارش نکردن فقط ترسیده
ووکی:هویت ما پیشش لو رفته دیگه امنیت نداریم
نامجون :تو که اوکی هستی ولی من خودم باید باهاش حرف بزنم اون دختر خوبیه قطعا کاری نمیکنه نه؟
ووکی:اون غیر قابل پیشبینیه
اهم اهم ببخشید دیر میشه درسام سنگینه دوازدهم بسی سخته لاو یو 🙂♥️
جین : باشه بگو
پیرزن : بهتره تنها باشیم
+ اون دوتا رفتن بیرون نمی تونستم بشینم انگار بدنم شل شده بود و جونی نداشت که خواستم بیفتم رو زمین نامجون اومد سمتم و منو به بغلش کشید
+ م... م... منو نجات بده... ت... ت... و ک.. از اونا نیستی نه؟ لطفا هق منو از اینجا ببر
نامجون : آروم باش نمیزارم دستشون بهت بخوره
+ تو.. برادر او.. نی نه. ؟
نامجون : متاسفم جه یون که بخاطر من این بلا ها سرت اومده
+بعدش دیگه هیچی نفهمیدم که اینو گفت و بیهوش شدم تا اینکه...........
________________________
جین: نه من قراره امپراطور شم و اون قراره همسر من شه نه اون ( با عصبانیت)
پیرزن : متاسفم قربان ولی شاهزاده نامجون پادشاه آینده هستن
جین :اگرچه بدمم نمیومد پادشاه شم ولی وقت اون اومد دیگه اون قراره بشه اون خودش اینو نخواسته و فرار کرده رفته بعد برگشته هه جالبه خب ولی من نمی زارم اون دختر مال اون شه فهمیدی
پیرزن : ققققربان ( با لکنت) من فقط چیزی رو که در آینده قراره اتفاق بیفته رو دیدم درسته اون قراره ملکه شه ولی نه ملکه شما
جین : هه به دستش میارم____ اعصابم خورد شده بود درسته دخترای زیادی هستن ولی خب اون هم جوون بود خوشگل و هم طالعش خوب بود نمی تونستم ازش دست بکشم رفتم بیرون دیدم نامجون داره میبرتش با داد گفتم کجا داری میری
نامجون :دارم برش میگردونم خونش حالش بده نمیزارم پیش تو بمونه
جین :فک نکن قدرتت از من بیشتره نمی تونم کاری کنما به موقعش اونو مال خودم می کنم
نامجون :ولی اون مال تو نیست
جین :بهش علاقه داری نه؟ 😏
نامجون :جین به خودت بیا راه رو باز کن باید برم همین الان
راوی (همه ترسیدند و کنار رفتن و اون موقع جین با صدای بلند گفت)
جین :به موقعش ازت میگیرمش
ووکی:چرا داره از تب می سوزهههه چیکارش کردن
نامجون :هیچ کارش نکردن فقط ترسیده
ووکی:هویت ما پیشش لو رفته دیگه امنیت نداریم
نامجون :تو که اوکی هستی ولی من خودم باید باهاش حرف بزنم اون دختر خوبیه قطعا کاری نمیکنه نه؟
ووکی:اون غیر قابل پیشبینیه
اهم اهم ببخشید دیر میشه درسام سنگینه دوازدهم بسی سخته لاو یو 🙂♥️
۴۸.۶k
۰۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.