نوشیدن خون قرمز
🩸𝐃𝐫𝐢𝐧𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐝 𝐛𝐥𝐨𝐨𝐝🩸
(𝐏𝐚𝐫𝐭 5 )
ویو ات
خیلی حالم بد بود و احساس کردم دارم بالا میارم ولی نمیتونستم راه برم..... سرم درد میکرد....
تهیونگ: ات.... حالت خوب نیست؟؟
ات: لطفا کمکم کن برم دستشویی.....
( تهیونگ بلند شد و دست ات رو گرفت و دستای ات رو انداخت رو کتف خودش و یه دستش هم از کمر ات گرفت و بردتش دستشویی.....)
( ات رفت داخل و استفراغ کردش و دستاشو شست ولی هنوز سرش گیج میرفت و دوباره تهیونگ کمکش کرد و بردتش حیاط عمارت تا هوا بخوره....)
تهیونگ: بهتری؟
ات: نه....
تهیونگ: بیا سوار ماشین بشو ببرتم داروخونه برات یه قرص مسکن بگیرم....
ات: نه نمیخوام زحمت میشه....
تهیونگ: نه چه زحمتی بیا.....
( تهیونگ به ادم هاش گفت که به پدر ات خبر بدن که کجا رفتن و گفتش خودم میارمش خونه و ات رو سوار ماشینش کرد و بردتش داروخونه و رفت یه قرص مسکن گرفت و با یک اب داد خوردش.... و بردتش یه جایی و نشستن رو صندلی تا ات حالش بهتر بشه....)
ات: وای.... چرا کوتمو بر نداشتم....
تهیونگ: ( کوتش رو در اورد و انداخت پشت ات....)
ات: ولی خودت چی....
تهیونگ: من سردم نیست....
ات: ممنون....
تهیونگ: خواهش...
ات ویو
انقد که حالم بد بود و سرم درد میکرد که خوابم برد و بعدش نفهمیدم چی شد.... صبح زود بلند شدم و دیدم که روی تختم دراز کشیدم و سرم هنوز درد میکرد ولی بهتر شده بودم و لباسامم تنم بود و رفتم پایین.....
اجوما: ات حالت بهتره؟
ات: اره خوبم.... ولی من چطوری اومدم....
اجوما: یه پسر جذاب تورو اورد.... نکنه...
ات: نه نه سوتفاهم نشه..... اون پسره همکار منه و تو مهمونی بودیم و من زیاد شراب خورده بودم و بنا بر این بهم خیلی کمک کرد و منو برد بیرون و قرص بهم داد تا بهتر بشم و منم خوابم برده بود و بعدش هم نفهمیدم چی شد......
اجوما: اها.... ولی بهم میومدین.... اون پسره تا اتاقت تورو اورد و بعدش رفت....
ات: اوهوم.... دستش درد نکنه اونم به زحمت انداختم....
اجوما: خب مگه مجبوری چرا انقد زیاد میخوری وقتی جنبه نداری....
ات: نمیدونم..... مرض دارم دیگه ( میخنده)
دیشب ویو تهیونگ
همینطور دوتایی داشتیم به اسمان نگاه می کردیم که دیدم ات خوابش برده و عین فرشته ها خوابیده بود و واقعا خیلی جذاب بودش....اخلاقش و رفتارش و قیافش خیلی خوبه.....و دیدم از سرما به خودش پیچیده بود و بنا بر این براید استایل بغلش کردم و بردمش تو ماشین و تا دم در خونه اشون رسوندم ولی هنوز خواب بود و دوباره براید استایل بغلش کردم و تا اتاقش بردم و گذاشتم رو تختش و پتو شو کشیدم و رفتم خونه.....
شرط داریم کیوتا
لایک: 10
کامنت: 5
(𝐏𝐚𝐫𝐭 5 )
ویو ات
خیلی حالم بد بود و احساس کردم دارم بالا میارم ولی نمیتونستم راه برم..... سرم درد میکرد....
تهیونگ: ات.... حالت خوب نیست؟؟
ات: لطفا کمکم کن برم دستشویی.....
( تهیونگ بلند شد و دست ات رو گرفت و دستای ات رو انداخت رو کتف خودش و یه دستش هم از کمر ات گرفت و بردتش دستشویی.....)
( ات رفت داخل و استفراغ کردش و دستاشو شست ولی هنوز سرش گیج میرفت و دوباره تهیونگ کمکش کرد و بردتش حیاط عمارت تا هوا بخوره....)
تهیونگ: بهتری؟
ات: نه....
تهیونگ: بیا سوار ماشین بشو ببرتم داروخونه برات یه قرص مسکن بگیرم....
ات: نه نمیخوام زحمت میشه....
تهیونگ: نه چه زحمتی بیا.....
( تهیونگ به ادم هاش گفت که به پدر ات خبر بدن که کجا رفتن و گفتش خودم میارمش خونه و ات رو سوار ماشینش کرد و بردتش داروخونه و رفت یه قرص مسکن گرفت و با یک اب داد خوردش.... و بردتش یه جایی و نشستن رو صندلی تا ات حالش بهتر بشه....)
ات: وای.... چرا کوتمو بر نداشتم....
تهیونگ: ( کوتش رو در اورد و انداخت پشت ات....)
ات: ولی خودت چی....
تهیونگ: من سردم نیست....
ات: ممنون....
تهیونگ: خواهش...
ات ویو
انقد که حالم بد بود و سرم درد میکرد که خوابم برد و بعدش نفهمیدم چی شد.... صبح زود بلند شدم و دیدم که روی تختم دراز کشیدم و سرم هنوز درد میکرد ولی بهتر شده بودم و لباسامم تنم بود و رفتم پایین.....
اجوما: ات حالت بهتره؟
ات: اره خوبم.... ولی من چطوری اومدم....
اجوما: یه پسر جذاب تورو اورد.... نکنه...
ات: نه نه سوتفاهم نشه..... اون پسره همکار منه و تو مهمونی بودیم و من زیاد شراب خورده بودم و بنا بر این بهم خیلی کمک کرد و منو برد بیرون و قرص بهم داد تا بهتر بشم و منم خوابم برده بود و بعدش هم نفهمیدم چی شد......
اجوما: اها.... ولی بهم میومدین.... اون پسره تا اتاقت تورو اورد و بعدش رفت....
ات: اوهوم.... دستش درد نکنه اونم به زحمت انداختم....
اجوما: خب مگه مجبوری چرا انقد زیاد میخوری وقتی جنبه نداری....
ات: نمیدونم..... مرض دارم دیگه ( میخنده)
دیشب ویو تهیونگ
همینطور دوتایی داشتیم به اسمان نگاه می کردیم که دیدم ات خوابش برده و عین فرشته ها خوابیده بود و واقعا خیلی جذاب بودش....اخلاقش و رفتارش و قیافش خیلی خوبه.....و دیدم از سرما به خودش پیچیده بود و بنا بر این براید استایل بغلش کردم و بردمش تو ماشین و تا دم در خونه اشون رسوندم ولی هنوز خواب بود و دوباره براید استایل بغلش کردم و تا اتاقش بردم و گذاشتم رو تختش و پتو شو کشیدم و رفتم خونه.....
شرط داریم کیوتا
لایک: 10
کامنت: 5
۴.۵k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.