"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
پارت 27
کوک: جونگ سو بهترع که دست از سر ا/ت برداری چون اینجوری هیچ اتفاقی نمیافته...
£: امممم شرمنده*خنده*
کوک: پس هرچی دیدی از چشم خودت دیدی*پاشد رفت*
/چند روز بعد ویو ا/ت/
نمیدونم جونگکوک قرار چیکار کنه اما نگرانم که اتفاقی بیافته. امیدوارم اتفاقی براش نیافته.
تو این چند روز پیشه هانا بودم و توی هتل بودیم کل سئول رو گشتیم که دیگه خسته شدیم هانا هم باید برگرده امریکا چون کار داره و دمش گرم که اومد چون حالم رو خیلی خیلی خوب کرد اما حالا باید برگرده ازم مول همیشه درخواست کرد که باهاش برم اما خودم نمیرم کرم از خودمه(😂).
من دیگت باید برگردم پیش اون جونگ سو عنتر میتونم با هانا برم و خودمو نجات بدم از دست جونگ سو اما بخاطر جونگکوک موندم ولی نمیدونم قراره چه اتفاقی بیافته...
ویو کوک
وقتی که برگشتم خونه دیدم دختر خاله ام اومده چون حوصله کسی رو نداشتم ی سلام تند دادمو سریع رفتم بالا طولی نکشید که مادرم اومد بالا...
م/کوک: جونگکوک چرا اینجوری با دختر خالت رفتار کردی*اخم*
کوک: چجوری؟
م/کوک: اشتباه که نکرده میخواد زنت بشه. دوروز دیگه که زنت شد میخوای باهاش اینجوری رفتار کنی..؟
کوک: چشمم روشن دارین برام زن میگیرین..خوبه.
کوک: هرکی ندونه تو که بهتر میدونی من هنوزم عاشق ا/تم*اخرشو اروم گفت*
م/کوک: کوک چیزی شده؟
کوک: نه..یعنی اره
م/کوک: خب چیشده؟*نگران*
کوک: ا/ت...
م/کوک: ا/ت چی؟
کوک: ا/ت زندست...
م/کوک: چی؟*تعجب*
کوک: ا/ت زندست.
م/کوک: الان کجاست؟
کوک: پیش جونگ سو...
ادامه دارد...
پارت 27
کوک: جونگ سو بهترع که دست از سر ا/ت برداری چون اینجوری هیچ اتفاقی نمیافته...
£: امممم شرمنده*خنده*
کوک: پس هرچی دیدی از چشم خودت دیدی*پاشد رفت*
/چند روز بعد ویو ا/ت/
نمیدونم جونگکوک قرار چیکار کنه اما نگرانم که اتفاقی بیافته. امیدوارم اتفاقی براش نیافته.
تو این چند روز پیشه هانا بودم و توی هتل بودیم کل سئول رو گشتیم که دیگه خسته شدیم هانا هم باید برگرده امریکا چون کار داره و دمش گرم که اومد چون حالم رو خیلی خیلی خوب کرد اما حالا باید برگرده ازم مول همیشه درخواست کرد که باهاش برم اما خودم نمیرم کرم از خودمه(😂).
من دیگت باید برگردم پیش اون جونگ سو عنتر میتونم با هانا برم و خودمو نجات بدم از دست جونگ سو اما بخاطر جونگکوک موندم ولی نمیدونم قراره چه اتفاقی بیافته...
ویو کوک
وقتی که برگشتم خونه دیدم دختر خاله ام اومده چون حوصله کسی رو نداشتم ی سلام تند دادمو سریع رفتم بالا طولی نکشید که مادرم اومد بالا...
م/کوک: جونگکوک چرا اینجوری با دختر خالت رفتار کردی*اخم*
کوک: چجوری؟
م/کوک: اشتباه که نکرده میخواد زنت بشه. دوروز دیگه که زنت شد میخوای باهاش اینجوری رفتار کنی..؟
کوک: چشمم روشن دارین برام زن میگیرین..خوبه.
کوک: هرکی ندونه تو که بهتر میدونی من هنوزم عاشق ا/تم*اخرشو اروم گفت*
م/کوک: کوک چیزی شده؟
کوک: نه..یعنی اره
م/کوک: خب چیشده؟*نگران*
کوک: ا/ت...
م/کوک: ا/ت چی؟
کوک: ا/ت زندست...
م/کوک: چی؟*تعجب*
کوک: ا/ت زندست.
م/کوک: الان کجاست؟
کوک: پیش جونگ سو...
ادامه دارد...
۳.۲k
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.