فیک مرد من
فیک مرد من
پارت ۲۰
یونا:حرف من خنده دار بود
تهیونگ:خیلی
یونا:میشه بگی دقیقا کجای حرفم خنده دار بود
تهیونگ:اینکه گفتی اگه تو منو نگه نمیداشتی من نمیذاشتم کوک ا.ت رو بزنه
یونا:خب نمیذاشتم
تهیونگ:یونا تروخدا بس کن الان بازم خندم میگیره
یونا:خب چرا خندت میگیره
تهیونگ:آخه همین دو دقیقه پیش از ترس ریدی بودی به خودت داشتی گریه میکردی
یونا:خب آره حرفت رو قبول دارم ولی اگه وقتی که کوک داشت ا.ت رو میزد تو منو نگه نمیداشتی میرفتم مدیر رو می آوردم
تهیونگ:اونموقع خودتون اخراج میشدین
یونا:ولی بجاش ا.ت سه روز رو تخت بیمارستان نمیخوابید بعدشم میرفتیم یه مدرسه ی دیگه
تهیونگ:باشه من از طرف کوک معذرت میخوام خوب شد
یونا:نه حالا برو اونور برم خریدامو کنم
یونا:خریدامو کردم گشنم بود یچی خریدم خوردم بعدشم راه افتادم سمت خونه ی چانیول وقتی رسیدم پیاده شدم وسایل و خریدارو ورداشتم و رفتم تو
یونا:سلام
چانیول:سلام چرا انقدر طول کشید تا بیای
یونا:مگه ساعت چنده
ا.ت: از ساعت دوازده رفتی گشنت نشده الان ساعت هشته
یونا:نه تو راه یچی خریدم خوردم
ا.ت :باشه الان گشنت نیست
یونا:چرا
ا.ت :آها یکم صبر کن غذا سفارش دادیم الان میرسن
ا.ت :همینجوری داشتیم حرف میزدیم که یهو زنگ درو زدن و من گفتم
ا.ت:فکنم غذا رسید چانیول برو درو باز کن
چانیول:باشه الان میرم
ا.ت:چانیول رفت غذا رو گرفت و پولشونو حساب کرد غذا هارو خوردیمو رفتیم تا بخوابیم
ا.ت:منو یونا پیش هم میخوابیم تو هم تنها
چانیول:چرا اینجا شیش تا اتاق داره هممون تو یه اتاق بخوابیم
ا.ت:نه من دوست دارم بایونا تو یه اتاق بخوابیم
یونا:منم دوست دارم با ا.ت تو یه اتاقم بخوابم
چانیول داداش:باشه دیگه
پارت ۲۰
یونا:حرف من خنده دار بود
تهیونگ:خیلی
یونا:میشه بگی دقیقا کجای حرفم خنده دار بود
تهیونگ:اینکه گفتی اگه تو منو نگه نمیداشتی من نمیذاشتم کوک ا.ت رو بزنه
یونا:خب نمیذاشتم
تهیونگ:یونا تروخدا بس کن الان بازم خندم میگیره
یونا:خب چرا خندت میگیره
تهیونگ:آخه همین دو دقیقه پیش از ترس ریدی بودی به خودت داشتی گریه میکردی
یونا:خب آره حرفت رو قبول دارم ولی اگه وقتی که کوک داشت ا.ت رو میزد تو منو نگه نمیداشتی میرفتم مدیر رو می آوردم
تهیونگ:اونموقع خودتون اخراج میشدین
یونا:ولی بجاش ا.ت سه روز رو تخت بیمارستان نمیخوابید بعدشم میرفتیم یه مدرسه ی دیگه
تهیونگ:باشه من از طرف کوک معذرت میخوام خوب شد
یونا:نه حالا برو اونور برم خریدامو کنم
یونا:خریدامو کردم گشنم بود یچی خریدم خوردم بعدشم راه افتادم سمت خونه ی چانیول وقتی رسیدم پیاده شدم وسایل و خریدارو ورداشتم و رفتم تو
یونا:سلام
چانیول:سلام چرا انقدر طول کشید تا بیای
یونا:مگه ساعت چنده
ا.ت: از ساعت دوازده رفتی گشنت نشده الان ساعت هشته
یونا:نه تو راه یچی خریدم خوردم
ا.ت :باشه الان گشنت نیست
یونا:چرا
ا.ت :آها یکم صبر کن غذا سفارش دادیم الان میرسن
ا.ت :همینجوری داشتیم حرف میزدیم که یهو زنگ درو زدن و من گفتم
ا.ت:فکنم غذا رسید چانیول برو درو باز کن
چانیول:باشه الان میرم
ا.ت:چانیول رفت غذا رو گرفت و پولشونو حساب کرد غذا هارو خوردیمو رفتیم تا بخوابیم
ا.ت:منو یونا پیش هم میخوابیم تو هم تنها
چانیول:چرا اینجا شیش تا اتاق داره هممون تو یه اتاق بخوابیم
ا.ت:نه من دوست دارم بایونا تو یه اتاق بخوابیم
یونا:منم دوست دارم با ا.ت تو یه اتاقم بخوابم
چانیول داداش:باشه دیگه
۳.۹k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.