آرمیتا - آقا علی چشم به دهن پویان دوخته بود تا بقیه حرفشو
آرمیتا - آقا علی چشم به دهن پویان دوخته بود تا بقیه حرفشو تموم کنه.
وقتی دید پویان سکوت کرده و چیزی نمیگه گفت چیه پسرم چرا بقیه حرفتو نمیزنی ؟
پویان بعد از حرف آقا علی مکث کوتاهی کرد و گفت... هم برای اون ماجرایی که پانزده ساله پیش برای خانوادمون اتفاق افتاد مزاحم شدیم.
میخوایم واقعیت رو بدونیم. آقا علی گفت اون ماجرا که پانزده ساله پیش مشخص شد پسرم. قبل از اینکه پویان چیزی بگه مونا خیلی جدی گفت...
نه عمو نه. این واقعیت نیست. آقا علی گفت
آقا علی - وای این همون ماجرای واقعیه. مونا گفت
مونا - نه عمو به خدا این واقعیت ماجرا نیست من میدونم شما و خاله مریم اصلا دروغ نمیگید. ولی این وسط یه چیزی هست که نمی خواید به ما بگید یعنی نمیدونم حس میکنم شما ماجرای واقعی رو میدونید اما دارید از ما پنهون میکنید. همه میگن خانواده ما اون زمان که زنده بودن رابطه خوبی با شما داشتن ولی ما به عنوان بچه های دوستاتون نمیتونیم بدونیم دلیل مرگ خانوادمون چی بوده؟؟
بعد از حرف مونا سینا گفت...
وقتی دید پویان سکوت کرده و چیزی نمیگه گفت چیه پسرم چرا بقیه حرفتو نمیزنی ؟
پویان بعد از حرف آقا علی مکث کوتاهی کرد و گفت... هم برای اون ماجرایی که پانزده ساله پیش برای خانوادمون اتفاق افتاد مزاحم شدیم.
میخوایم واقعیت رو بدونیم. آقا علی گفت اون ماجرا که پانزده ساله پیش مشخص شد پسرم. قبل از اینکه پویان چیزی بگه مونا خیلی جدی گفت...
نه عمو نه. این واقعیت نیست. آقا علی گفت
آقا علی - وای این همون ماجرای واقعیه. مونا گفت
مونا - نه عمو به خدا این واقعیت ماجرا نیست من میدونم شما و خاله مریم اصلا دروغ نمیگید. ولی این وسط یه چیزی هست که نمی خواید به ما بگید یعنی نمیدونم حس میکنم شما ماجرای واقعی رو میدونید اما دارید از ما پنهون میکنید. همه میگن خانواده ما اون زمان که زنده بودن رابطه خوبی با شما داشتن ولی ما به عنوان بچه های دوستاتون نمیتونیم بدونیم دلیل مرگ خانوادمون چی بوده؟؟
بعد از حرف مونا سینا گفت...
۱.۶k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.