شات ۴(اخری)
جیمین: الهی
مادرش:باشه اومدم پرنس
فی:پرنس
جیمین:بله من پرنس ابم
مادرش:و داماد من
جیمین:(لبخند کیوت)
فی:مامان دوباره بچه دار شدی
مادرش:(میخنده)نه من میتونم اینده رو ببینم
جیمین:و به منم گفته
فی:یعنی منو تو
جیمین:اره نیمه گمشدمی
مادرش گیره سمت پسرش چشمای پسرش رو میبوسه که جیک به هوش میاد
جیک:نمیتونه مادرش رو ببینه چون مادرش طوری نامرئیه که اون نبینه وگرنه میدونه پسرش بی تابی میکنه
جیک:خ خواهر
فی:جیک داداشی اینجا بیا بغلم
جیک میدوعه سمت خواهرش و بغلش میکنه
فی:چطوری
جیک:خیلی خوبم....ولی فیوسایو اون چیه رو گردنت
فی:چی ببینم
یه علامتی مثل یه گلبرگ بود خیلی زیبا بود
جیک:وای اب
فیوسایو:تو ...چادر هستش
جیک:زود میام
فی:مواظب باش
جیک: باشه
فی:به جیمین و نادرم نگاه کردم که نگامون میکردن
مادرش:میدونم میخوای چی بپرسی ...دخترم این علامتیه که تو و جیمین باهم دارین این تا اخر باهاتونه تویه ۲۴ سالگیت تویه ژانویه با یه اتفاق عجیب خودتو اینجا میبینی و متاسفانه جونتو از دست میدی
فی:جیک چی اون چیمیشه
مادر:اون خیلی زودتر از تو ازدواج میکنه و بعد مرگت تمام پول هایی که داری به اون میرسه و خیلی خوشبخت میشه
فی:باشه پس ....
جیمین:پس ۲۴ سالگی منتظرتم
فی:....(سرخ شدن)
جیمین:(میخنده) چقدر زیبایی
فی:ههه ممنونم جیمین
مادرش:خب دیگه دخترم وقت بیدار شدنه
فی:اخه مامان یعنی من همچی رو فراموش میکنم
مادرش :اره
~بعد ۵ سال~
جیک ازدواج میکنه
و فیوسایو برای برنامه گذاری (معروف شده)به دریا جیجو رفته بود که ناگهان به خاطر طوفانی که اومد به داخل اب رفت و غرق شد
تمام اون مدت جیمین منتظرانه منتظر بود تا اون رو ببینه
سال ها گذشت و جیمین و فیوسایو الهی ملکه و پادشاه اب شدن
اینم همان داستانی که تو دیزنی هایمون نبود(دارم غم میخورممممممم)
میخواستن طولانیش کنم ولی نشد😑
لایک کنینناااااا
مادرش:باشه اومدم پرنس
فی:پرنس
جیمین:بله من پرنس ابم
مادرش:و داماد من
جیمین:(لبخند کیوت)
فی:مامان دوباره بچه دار شدی
مادرش:(میخنده)نه من میتونم اینده رو ببینم
جیمین:و به منم گفته
فی:یعنی منو تو
جیمین:اره نیمه گمشدمی
مادرش گیره سمت پسرش چشمای پسرش رو میبوسه که جیک به هوش میاد
جیک:نمیتونه مادرش رو ببینه چون مادرش طوری نامرئیه که اون نبینه وگرنه میدونه پسرش بی تابی میکنه
جیک:خ خواهر
فی:جیک داداشی اینجا بیا بغلم
جیک میدوعه سمت خواهرش و بغلش میکنه
فی:چطوری
جیک:خیلی خوبم....ولی فیوسایو اون چیه رو گردنت
فی:چی ببینم
یه علامتی مثل یه گلبرگ بود خیلی زیبا بود
جیک:وای اب
فیوسایو:تو ...چادر هستش
جیک:زود میام
فی:مواظب باش
جیک: باشه
فی:به جیمین و نادرم نگاه کردم که نگامون میکردن
مادرش:میدونم میخوای چی بپرسی ...دخترم این علامتیه که تو و جیمین باهم دارین این تا اخر باهاتونه تویه ۲۴ سالگیت تویه ژانویه با یه اتفاق عجیب خودتو اینجا میبینی و متاسفانه جونتو از دست میدی
فی:جیک چی اون چیمیشه
مادر:اون خیلی زودتر از تو ازدواج میکنه و بعد مرگت تمام پول هایی که داری به اون میرسه و خیلی خوشبخت میشه
فی:باشه پس ....
جیمین:پس ۲۴ سالگی منتظرتم
فی:....(سرخ شدن)
جیمین:(میخنده) چقدر زیبایی
فی:ههه ممنونم جیمین
مادرش:خب دیگه دخترم وقت بیدار شدنه
فی:اخه مامان یعنی من همچی رو فراموش میکنم
مادرش :اره
~بعد ۵ سال~
جیک ازدواج میکنه
و فیوسایو برای برنامه گذاری (معروف شده)به دریا جیجو رفته بود که ناگهان به خاطر طوفانی که اومد به داخل اب رفت و غرق شد
تمام اون مدت جیمین منتظرانه منتظر بود تا اون رو ببینه
سال ها گذشت و جیمین و فیوسایو الهی ملکه و پادشاه اب شدن
اینم همان داستانی که تو دیزنی هایمون نبود(دارم غم میخورممممممم)
میخواستن طولانیش کنم ولی نشد😑
لایک کنینناااااا
۳۴.۶k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.