ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
𝒑𝒂𝒓𝒕𝟑𝟐
ویو ا.ت
ماشین رو روشن کردم و به سمت فروشگاه رفتم و کمی مواد غذایی و شمع و گل رز بگیرم خریدام رو کردم و رفتم
سمت خونه گشنم نبود پس رفتم و گرفتم خوابیدم
کم کم چشمام و باز مردم به ساعت نگاه کردم ساعت ۵و نیم بود اول میخواستم لباسام رو عوض کنم پس روی به سمت اتاقم رفتم اول یک لباس آبی رنگ مورد علاقه ی نامجون که همیشه دوست بپوشم ولی فرصت نشد رو پوشیدم آرایش و ملایم کارو تمام و کردم ساعت شیش و ده دقیقه بود و رفتم پایین شروع کردم به درست کردم غذا
«۲ساعت بعد»
استیک حاظر شد و الان فقط تزیین خونه مونده با کل و شمع میز خوبی رو درست کردم و الان وقت شراب گیلاس و شراب و رو اوردم و گیلاس هارو هم اوردم گذشتم که زنگ در خورده شد رفتم و باز کردم که .....
ویو نامجون
خیلی خسته بودم و سمت خونه حرکت کردم و الان تنها چیزی که نیاز داشتم ا.ت بود به سمت خونه حرکت کردم زنگ خونه رو زدم که ا.ت باز کرد و رفتم داخل و لباسی که من خیلی دوست داشتم رو پوشیده بود
- سلام نامی
+ سلام پرنسس (لبخند) اوو خبریه؟ ( شیطون)
- یا مونی ...خوب آره
کنم رو در آوردم که دستم رو کشید برد سمت پذیرایی که با میزی خیلی خوشگل مواجه شدم ، صندلی رو کشید و من نشستم خیلی تعجب کردم که رفت دو تا بشقاب استیک آورد و جلوم قرار داد با لبخند بهش نگاه کردم و شروع کردیم که به غذا خوردن بعد از غذا رفتیم و روی کاناپه نشستیم داشتیم باهم می نوشیدیم که ا.ت شروعکرد
- امروز بعد از دادگاه رفتم پارک که پچه های خوشگلی دیدم نمیدونم چرا ولی خیلی دلم میخواد یک دختر کوچولو و یا حالا پسر کوچولوی کیوت داشته باشم
پس الکی نبود اینطوری تدارک دیده بود
از اونجایی که بچه آرزوی من بود گیلاسم رو روی میز کاناپه گذاشتم و با یه حرکت ا.ت رو روی پاهام گذاشتم
و موهاشو ناز کردم
+ او پس دارم به آرزوم میرسم نه پرنسس؟؟ ( لبخند شیطانی )
-اهوم (کیوت)
دستم رو رو شکمش گذاشتم حرکت دادم
+ پس امشب قرار یک خانواده ی ۳ نفره و یا شاید ۴ و شاید زیاد تر داشته باشیم هوم درست نمیگم
- یا مونی فقط یکی ( اخم کیوت)
+ ( خنده ) باشه باشه... و لی قبول نیست تا تحریک نکنی و از همه مهم تر مونی نه ددی
-اهوم
ا.ت ویو
𝒑𝒂𝒓𝒕𝟑𝟐
ویو ا.ت
ماشین رو روشن کردم و به سمت فروشگاه رفتم و کمی مواد غذایی و شمع و گل رز بگیرم خریدام رو کردم و رفتم
سمت خونه گشنم نبود پس رفتم و گرفتم خوابیدم
کم کم چشمام و باز مردم به ساعت نگاه کردم ساعت ۵و نیم بود اول میخواستم لباسام رو عوض کنم پس روی به سمت اتاقم رفتم اول یک لباس آبی رنگ مورد علاقه ی نامجون که همیشه دوست بپوشم ولی فرصت نشد رو پوشیدم آرایش و ملایم کارو تمام و کردم ساعت شیش و ده دقیقه بود و رفتم پایین شروع کردم به درست کردم غذا
«۲ساعت بعد»
استیک حاظر شد و الان فقط تزیین خونه مونده با کل و شمع میز خوبی رو درست کردم و الان وقت شراب گیلاس و شراب و رو اوردم و گیلاس هارو هم اوردم گذشتم که زنگ در خورده شد رفتم و باز کردم که .....
ویو نامجون
خیلی خسته بودم و سمت خونه حرکت کردم و الان تنها چیزی که نیاز داشتم ا.ت بود به سمت خونه حرکت کردم زنگ خونه رو زدم که ا.ت باز کرد و رفتم داخل و لباسی که من خیلی دوست داشتم رو پوشیده بود
- سلام نامی
+ سلام پرنسس (لبخند) اوو خبریه؟ ( شیطون)
- یا مونی ...خوب آره
کنم رو در آوردم که دستم رو کشید برد سمت پذیرایی که با میزی خیلی خوشگل مواجه شدم ، صندلی رو کشید و من نشستم خیلی تعجب کردم که رفت دو تا بشقاب استیک آورد و جلوم قرار داد با لبخند بهش نگاه کردم و شروع کردیم که به غذا خوردن بعد از غذا رفتیم و روی کاناپه نشستیم داشتیم باهم می نوشیدیم که ا.ت شروعکرد
- امروز بعد از دادگاه رفتم پارک که پچه های خوشگلی دیدم نمیدونم چرا ولی خیلی دلم میخواد یک دختر کوچولو و یا حالا پسر کوچولوی کیوت داشته باشم
پس الکی نبود اینطوری تدارک دیده بود
از اونجایی که بچه آرزوی من بود گیلاسم رو روی میز کاناپه گذاشتم و با یه حرکت ا.ت رو روی پاهام گذاشتم
و موهاشو ناز کردم
+ او پس دارم به آرزوم میرسم نه پرنسس؟؟ ( لبخند شیطانی )
-اهوم (کیوت)
دستم رو رو شکمش گذاشتم حرکت دادم
+ پس امشب قرار یک خانواده ی ۳ نفره و یا شاید ۴ و شاید زیاد تر داشته باشیم هوم درست نمیگم
- یا مونی فقط یکی ( اخم کیوت)
+ ( خنده ) باشه باشه... و لی قبول نیست تا تحریک نکنی و از همه مهم تر مونی نه ددی
-اهوم
ا.ت ویو
۵.۴k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.