بی رحم
#بی_رحم
part ۳
به سمتم اومد و منو توی اغوشش کشید
_ افرین دخترم همونطور که فکر میکردم به خوبی از پسش بر اومدی از امروز به بعد تو رئیس بعدی این شرکتی
لبخندی زدم و از پدرم تشکر کردم
با دیدن اون حس بدی پیدا کرده بودم میترسیدم باز مثل چند سال پیش بشه
حالم زیاد خوب نبود و اونجا هم پر از ادم بود پس از اونجا دور شدم و به جایی رفتم که خالی از جمعیت بود
چرا قبلا اینجا رو ندیده بودم
اروم همونجا قدم میزدم و نفسای عمیقی میکشیدم
دیگه از این جاهاش اروم و خلوت گیرم نمیومد باید به خوبی از اینجا استفاده میکردم
چند دقیقه ای بود که همونجا بودم
دیگه زمان زیادی بود که اینجا بودم باید بر میگشتم پیشه بقیه
تا خواستم قدمی به جلو بردارم با صدایی سر جام میخکوب شدم
چندین سال بود که دلتنگ این صدا بودم
_ همونجا وایسا
نمیخواستم سرم رو برگردونم و دوباره باهاش چشم تو چشم شم چون میدونستم اینبار دل کندن برام خیلی سخت تره
پس همونطور که پشتم بهش بود گفتم : سعی کن منو فراموش کنی منو تو هیج وقت نمی تونیم کنار هم باشیم خودتم خوب میدونی
تا خواستم دوباره قدمی بردارم بهم نزدیک تر شد و محکم از مچ دستم گرفت و منو به دیواری که پشت سرمون بود تکیه داد
دستاش رو دو طرفم قفل کرد و صورتش رو هی بهم نزدیک تر میکرد و با همون پزخندی که روی صورتش بود گفت : فکر کردی باز میزارم بری
صورتم رو با سمت دیگه چرخوندم تا باهاش چشم تو چشم نشم
_ قبلا بهت گفتم منو تو نمی تونیم کنار هم باشیم
محکم از چونم گرفت و صورتشو بهم نزدیک تر کرد و گفت : به من نگاه کن توی چشمام نگاه کن
واقعا چه فکری با خودت کردی فکر کردی می ایستم و میزارم هر کسی که خواست بهم بگه چیکار کنم و چیکار نکنم
اینبار تا خواستم چیزی در جوابش بگم فاصله ی بین صورتامون رو پر کرد و لباش رو به لبام رسوند و محکم مک میزد
با کارش قلبم به لرزه افتاده بود اگه کسی ما رو میدید چی
البته کسی متوجه ی ما نمیشد چون انقدر تاریک بود که چیزی دیده نمیشد
میخواستم باهاش همکاری کنم
اما از ایندش میترسیدم
پس دستمو روی سینش گذاشتم و سعی کردم از خودم فاصلش بدم
دیگه چیزی نمیگفت فقط با اون چشمای بی حسش توی چشمام زل زده بود
سعی کردم ازش دور شم و برگردم پیش پدر و مادرم
اما تا یاد اون بوسه میوفتادم دوباره قلبم به لرزه میوفتاد
اره من دوستش داشتم هنوز دوستش داشتم
اما انگار عشق بین منو اون اشتباه بود همه مخالفت میکردن
خوب میدونستم اگه قرار بود دوباره پیش هم برگردیم دوباره اتفاقات پنج سال پیش تکرار میشد
اما باز یه چیز دیگه مانعم میشد
اون نگاش اون نگاه پنج سال پیش نبود نگاهش پر از خشم و کینه بود
با اینکه خوب میدونست تقصیر من نبود اما بازم بد جور از دستم رنجیده بود
حقم داشت
part ۳
به سمتم اومد و منو توی اغوشش کشید
_ افرین دخترم همونطور که فکر میکردم به خوبی از پسش بر اومدی از امروز به بعد تو رئیس بعدی این شرکتی
لبخندی زدم و از پدرم تشکر کردم
با دیدن اون حس بدی پیدا کرده بودم میترسیدم باز مثل چند سال پیش بشه
حالم زیاد خوب نبود و اونجا هم پر از ادم بود پس از اونجا دور شدم و به جایی رفتم که خالی از جمعیت بود
چرا قبلا اینجا رو ندیده بودم
اروم همونجا قدم میزدم و نفسای عمیقی میکشیدم
دیگه از این جاهاش اروم و خلوت گیرم نمیومد باید به خوبی از اینجا استفاده میکردم
چند دقیقه ای بود که همونجا بودم
دیگه زمان زیادی بود که اینجا بودم باید بر میگشتم پیشه بقیه
تا خواستم قدمی به جلو بردارم با صدایی سر جام میخکوب شدم
چندین سال بود که دلتنگ این صدا بودم
_ همونجا وایسا
نمیخواستم سرم رو برگردونم و دوباره باهاش چشم تو چشم شم چون میدونستم اینبار دل کندن برام خیلی سخت تره
پس همونطور که پشتم بهش بود گفتم : سعی کن منو فراموش کنی منو تو هیج وقت نمی تونیم کنار هم باشیم خودتم خوب میدونی
تا خواستم دوباره قدمی بردارم بهم نزدیک تر شد و محکم از مچ دستم گرفت و منو به دیواری که پشت سرمون بود تکیه داد
دستاش رو دو طرفم قفل کرد و صورتش رو هی بهم نزدیک تر میکرد و با همون پزخندی که روی صورتش بود گفت : فکر کردی باز میزارم بری
صورتم رو با سمت دیگه چرخوندم تا باهاش چشم تو چشم نشم
_ قبلا بهت گفتم منو تو نمی تونیم کنار هم باشیم
محکم از چونم گرفت و صورتشو بهم نزدیک تر کرد و گفت : به من نگاه کن توی چشمام نگاه کن
واقعا چه فکری با خودت کردی فکر کردی می ایستم و میزارم هر کسی که خواست بهم بگه چیکار کنم و چیکار نکنم
اینبار تا خواستم چیزی در جوابش بگم فاصله ی بین صورتامون رو پر کرد و لباش رو به لبام رسوند و محکم مک میزد
با کارش قلبم به لرزه افتاده بود اگه کسی ما رو میدید چی
البته کسی متوجه ی ما نمیشد چون انقدر تاریک بود که چیزی دیده نمیشد
میخواستم باهاش همکاری کنم
اما از ایندش میترسیدم
پس دستمو روی سینش گذاشتم و سعی کردم از خودم فاصلش بدم
دیگه چیزی نمیگفت فقط با اون چشمای بی حسش توی چشمام زل زده بود
سعی کردم ازش دور شم و برگردم پیش پدر و مادرم
اما تا یاد اون بوسه میوفتادم دوباره قلبم به لرزه میوفتاد
اره من دوستش داشتم هنوز دوستش داشتم
اما انگار عشق بین منو اون اشتباه بود همه مخالفت میکردن
خوب میدونستم اگه قرار بود دوباره پیش هم برگردیم دوباره اتفاقات پنج سال پیش تکرار میشد
اما باز یه چیز دیگه مانعم میشد
اون نگاش اون نگاه پنج سال پیش نبود نگاهش پر از خشم و کینه بود
با اینکه خوب میدونست تقصیر من نبود اما بازم بد جور از دستم رنجیده بود
حقم داشت
۶.۷k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.