پارت۲۳
پارت۲۳
کاترین: یهو گوشیمو از دستم قاپید....هی چیکار میکنی
از پنجره پرتش کرد بیرون*
هیییی گوشیممممم...
کوک: ساکت.....
کاترین: جونگ کوک معلوم هست چته؟؟
چرا حرصتو سر گوشیه من خالی میکنی میدونی چقدر زحمت کشیدم تا بخرمش!!!!
کوک: یدونه بهترینشو میخرم
کاترین: نمیخوام.......
کوک: هوفف........
بعد نیم ساعت بالاخره وایساد
اینجا کدوم گوریه.....نگاه کردم اه خونه خودشه...
چرا اوردیم اینجا؟
کوک: خونه نامزدته
کاترین: هنوز نشدیم
کوک: پیاده شو حوصله ندارم
کاترین: پیاده شدم.......رفتیم داخل.......داخلش تغییر کرده بود خوشگل تر شده بود
دنبالش رفتم.......در اتاقشو باز کردم کتشو پرت کرد....دیدم داره لباسشو درمیاره..
چیکار میکنی!!!
کوک: میخوام برم حموم.......
کاترین: اه....اها اوکی.....
کوک رفت حموم من با این لباسا اصلا راحت نبودم.......بلیزمو دراوردم
کمد جونگ کوک و باز کردم یه تیچر نخی سفید برداشتم پوشیدم....
موهامو شونه کردم و بافتم....
لم دادم رو تخت.......به اتفاقات چند لحظه پیش فکر میکردم......یعنی چه اتفاقی بینشون افتاده که کوک اونقدر عصبی شد.!!
جونگ کوک: خیلی عصبی بودم بعد اون همه سال.......لعنت بهش....
دل کاترین و شکستم باید دوباره بدستش بیارم......اومدم بیرون حتی متوجه نشد......حتما تو فکره اون اتفاق.....
لایک فراموش نشه♡♡♡♡
کاترین: یهو گوشیمو از دستم قاپید....هی چیکار میکنی
از پنجره پرتش کرد بیرون*
هیییی گوشیممممم...
کوک: ساکت.....
کاترین: جونگ کوک معلوم هست چته؟؟
چرا حرصتو سر گوشیه من خالی میکنی میدونی چقدر زحمت کشیدم تا بخرمش!!!!
کوک: یدونه بهترینشو میخرم
کاترین: نمیخوام.......
کوک: هوفف........
بعد نیم ساعت بالاخره وایساد
اینجا کدوم گوریه.....نگاه کردم اه خونه خودشه...
چرا اوردیم اینجا؟
کوک: خونه نامزدته
کاترین: هنوز نشدیم
کوک: پیاده شو حوصله ندارم
کاترین: پیاده شدم.......رفتیم داخل.......داخلش تغییر کرده بود خوشگل تر شده بود
دنبالش رفتم.......در اتاقشو باز کردم کتشو پرت کرد....دیدم داره لباسشو درمیاره..
چیکار میکنی!!!
کوک: میخوام برم حموم.......
کاترین: اه....اها اوکی.....
کوک رفت حموم من با این لباسا اصلا راحت نبودم.......بلیزمو دراوردم
کمد جونگ کوک و باز کردم یه تیچر نخی سفید برداشتم پوشیدم....
موهامو شونه کردم و بافتم....
لم دادم رو تخت.......به اتفاقات چند لحظه پیش فکر میکردم......یعنی چه اتفاقی بینشون افتاده که کوک اونقدر عصبی شد.!!
جونگ کوک: خیلی عصبی بودم بعد اون همه سال.......لعنت بهش....
دل کاترین و شکستم باید دوباره بدستش بیارم......اومدم بیرون حتی متوجه نشد......حتما تو فکره اون اتفاق.....
لایک فراموش نشه♡♡♡♡
۱۸.۸k
۲۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.