وقتی تا دیر وقت داشتی...
وقتی تا دیر وقت داشتی...
#استری_کیدز #درخواستی
Pov: وقتی ته دیر وقت داشتی درس میخوندی که بیدارمشن و میبینن داری گریه میکنی و میگی هیچی ازش سردرنمیاری
چان : کمی چشم هاش رو مالش داد و با دیدنت نگران پرسید
_ ا/ت عزیزم چیشده؟
= هق..هیچی..هق از این..درس .. هق .. لعنتی نمیفهمم
لبخند کمرنگی مبزنه
_ هی ارزشش رو نداره کوچولوم بخاطرش گریه بکنه
لینو :
_ ببینم باز داری درس میخونی ؟
وقتی بهمیدی بیدار شده زود اشکات رو پاک کردی و بهش نگاه کردی
_ ا/ت..تو باید جوری که به درست اهمیت میدی به سلامتیت هم اهمیت بدی گور درس !
از تخت بلند شد و به سمتت اومد اشک هات رو پاک کرد و لبخندی زد
_ دوست ندارم تورو این حالت ببینم مخصوصا دلیلش درس های مزخرفت باشه !
چانگبین :
با شنیدن صدای گریه ات چشم هاش رو باز کرد و زود بلند شد ، با دیدنت که سرت روی میز بود و داشتی گریه میکردی نگران پرسید
_ عزیزم..چیشده چرا گریه میکنی ؟
سرت رو بالا گرفتی
= هیچی از این کوفتی رو نمیتونم بفهمم..
چشم هاش رو مالش داد و نزدیکت اومد
_ بزار بیام بهت توضیحشون بدم
هیونجین :
" کی گفته داشتی بخاطر درس گریه میکردی ؟ درسته گریه میکردی ولی بخاطر یه کار خیر ☺️🎀 "
جیسونگ :
با دیدن گریه کردنت تحمل نگاه کردن بهت در این وضعیت نبود
_ هی هی اصلا ارزششو نداره ، نباید اون مروارید هارو سر این چیزا هدر بدی هان ا.ت!
فلیکس : بجای درس دوتاتونم نشسته بودین سوپر من نگا میکردین 😔🦋
سونگمین :
علت گریه ات دادی که سرت زده بود ، بود .
_ خب حق ندارم حتی عصبانی بشممم؟؟؟ دارم میگم ۲ × ۹ میگی ۱۳ ؟؟ موندم چجوری تونستی بقیه سال هارو قبول بشی ( این داستان ادامه دارد )
جونگین :
دستپاچه نمیدونست چیکار کنه ، اما میدونست که به آرامش نیاز داری از پشت تورو به آغوشش کشید که منبع آرامشت بود ، موهات رو نوازش میکرد و بوسه ای هم براشون میگذاشت ( پسر خوب 🥲 )
بعد از قرن ها سناریو گذاشتم😔🤌
#استری_کیدز #درخواستی
Pov: وقتی ته دیر وقت داشتی درس میخوندی که بیدارمشن و میبینن داری گریه میکنی و میگی هیچی ازش سردرنمیاری
چان : کمی چشم هاش رو مالش داد و با دیدنت نگران پرسید
_ ا/ت عزیزم چیشده؟
= هق..هیچی..هق از این..درس .. هق .. لعنتی نمیفهمم
لبخند کمرنگی مبزنه
_ هی ارزشش رو نداره کوچولوم بخاطرش گریه بکنه
لینو :
_ ببینم باز داری درس میخونی ؟
وقتی بهمیدی بیدار شده زود اشکات رو پاک کردی و بهش نگاه کردی
_ ا/ت..تو باید جوری که به درست اهمیت میدی به سلامتیت هم اهمیت بدی گور درس !
از تخت بلند شد و به سمتت اومد اشک هات رو پاک کرد و لبخندی زد
_ دوست ندارم تورو این حالت ببینم مخصوصا دلیلش درس های مزخرفت باشه !
چانگبین :
با شنیدن صدای گریه ات چشم هاش رو باز کرد و زود بلند شد ، با دیدنت که سرت روی میز بود و داشتی گریه میکردی نگران پرسید
_ عزیزم..چیشده چرا گریه میکنی ؟
سرت رو بالا گرفتی
= هیچی از این کوفتی رو نمیتونم بفهمم..
چشم هاش رو مالش داد و نزدیکت اومد
_ بزار بیام بهت توضیحشون بدم
هیونجین :
" کی گفته داشتی بخاطر درس گریه میکردی ؟ درسته گریه میکردی ولی بخاطر یه کار خیر ☺️🎀 "
جیسونگ :
با دیدن گریه کردنت تحمل نگاه کردن بهت در این وضعیت نبود
_ هی هی اصلا ارزششو نداره ، نباید اون مروارید هارو سر این چیزا هدر بدی هان ا.ت!
فلیکس : بجای درس دوتاتونم نشسته بودین سوپر من نگا میکردین 😔🦋
سونگمین :
علت گریه ات دادی که سرت زده بود ، بود .
_ خب حق ندارم حتی عصبانی بشممم؟؟؟ دارم میگم ۲ × ۹ میگی ۱۳ ؟؟ موندم چجوری تونستی بقیه سال هارو قبول بشی ( این داستان ادامه دارد )
جونگین :
دستپاچه نمیدونست چیکار کنه ، اما میدونست که به آرامش نیاز داری از پشت تورو به آغوشش کشید که منبع آرامشت بود ، موهات رو نوازش میکرد و بوسه ای هم براشون میگذاشت ( پسر خوب 🥲 )
بعد از قرن ها سناریو گذاشتم😔🤌
۱۳.۴k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.