سفر در زمان پارت : پنجم مهمانی بخش اول
رستوران ~~~
گوجو : *ساتومی یه جوری به لیست غذا نگاه میکرد انگار داره گوه میبینه *
نیشیمیا: جان مگومی باز شروع نکن ساتومی
الان باز دوباره دهن گشادتو باز میکنی میگی [ من اینو نمیخورم ]
ساتومی: خفه ، ایشالا بری تو کون سوکی از دستت راحت شم
شینیمیا : تو هم ایشالا بری تو کون مگومی بچه سقط شه
ساتومی: آرزو بر جوانان عیب نیست
نیشیمیا: بیا برو تو جیبم
گتو : کافیه
گوجو: زارت
* و ساتومی نیشیمیا دارن از خنده میز رو گاز میگیرن *
نیشیمیا: بابا ابهتت به توالت رفت
ساتومی: * در حال جر خوردن *
گوجو: تو اصلا حرف نزنی سنگین تری
گتو : ممنون از راهنماییت
مگومی: گوجو سنسه مدر یاگا منو فرستادن اینجا
* ساتومی که داره غذا میخوره تا حواسش پرت بشه تا لپاش قرمز نشه *
گوجو: خفه نشی بچه آروم تر بخور
نیشیمیا: ساتومی نگران نباش من کنارتم اگه گوه اضافه خورد میکنمش تو کون نوبارا
ساتومی: ممنون از دلداریت
مگومی: اصلا نظرتون چیه همگی برای شام بیاید خونه من ؟
ساتومی: موافقم ، کی بیایم ؟؟
مگومی: شما بهتره اول خودتون رو معرفی کنید
نیشیمیا: خاک تو سرت کسی که روت___
ساتومی: ببند دهنتو
نیشیمیا: اوکی
گوجو: شب میایم
این دختر خوشمل دختر منه و اون یکی دختر خوشمل دختر اینه
مگومی: *ریختن خودش و موندن پشم هاش*
گوجو: اره دیگه ... شب میبینمت
مگومی: باشه
از زبان مگومی~~~~
وای جرررررررررررررررررر
گلبم وقتی دختره رو دیدم نفسم بریدددددددددد * اشاره به ساتومی *
وایییییییییییییییییییییییییییی
یوجی : چت شده مگومی
نوبارا : باز حتما گوجو مواد خورش کرده
مگومی: خونه رو تمیز کنید شب قراره گوجو سنسه و گتو سان با دختراشون بیان
یوجی : هن ؟
نوبارا :وات دا ؟
مگومی: منم نمیدونم از کجا ولی خواهیم فهمید
یوجی : اوکی
نوبارا : من میرم آشپزخونه
ساعت ۱۰ شب ~~~
ساتومی: سلام ..
نیشیمیا: کنیچیوا
دوستان لباسی که ساتومی و نیشیمیا پوشیده بودن دقیقا مثل عکس بالا هست *
گوجو : *ساتومی یه جوری به لیست غذا نگاه میکرد انگار داره گوه میبینه *
نیشیمیا: جان مگومی باز شروع نکن ساتومی
الان باز دوباره دهن گشادتو باز میکنی میگی [ من اینو نمیخورم ]
ساتومی: خفه ، ایشالا بری تو کون سوکی از دستت راحت شم
شینیمیا : تو هم ایشالا بری تو کون مگومی بچه سقط شه
ساتومی: آرزو بر جوانان عیب نیست
نیشیمیا: بیا برو تو جیبم
گتو : کافیه
گوجو: زارت
* و ساتومی نیشیمیا دارن از خنده میز رو گاز میگیرن *
نیشیمیا: بابا ابهتت به توالت رفت
ساتومی: * در حال جر خوردن *
گوجو: تو اصلا حرف نزنی سنگین تری
گتو : ممنون از راهنماییت
مگومی: گوجو سنسه مدر یاگا منو فرستادن اینجا
* ساتومی که داره غذا میخوره تا حواسش پرت بشه تا لپاش قرمز نشه *
گوجو: خفه نشی بچه آروم تر بخور
نیشیمیا: ساتومی نگران نباش من کنارتم اگه گوه اضافه خورد میکنمش تو کون نوبارا
ساتومی: ممنون از دلداریت
مگومی: اصلا نظرتون چیه همگی برای شام بیاید خونه من ؟
ساتومی: موافقم ، کی بیایم ؟؟
مگومی: شما بهتره اول خودتون رو معرفی کنید
نیشیمیا: خاک تو سرت کسی که روت___
ساتومی: ببند دهنتو
نیشیمیا: اوکی
گوجو: شب میایم
این دختر خوشمل دختر منه و اون یکی دختر خوشمل دختر اینه
مگومی: *ریختن خودش و موندن پشم هاش*
گوجو: اره دیگه ... شب میبینمت
مگومی: باشه
از زبان مگومی~~~~
وای جرررررررررررررررررر
گلبم وقتی دختره رو دیدم نفسم بریدددددددددد * اشاره به ساتومی *
وایییییییییییییییییییییییییییی
یوجی : چت شده مگومی
نوبارا : باز حتما گوجو مواد خورش کرده
مگومی: خونه رو تمیز کنید شب قراره گوجو سنسه و گتو سان با دختراشون بیان
یوجی : هن ؟
نوبارا :وات دا ؟
مگومی: منم نمیدونم از کجا ولی خواهیم فهمید
یوجی : اوکی
نوبارا : من میرم آشپزخونه
ساعت ۱۰ شب ~~~
ساتومی: سلام ..
نیشیمیا: کنیچیوا
دوستان لباسی که ساتومی و نیشیمیا پوشیده بودن دقیقا مثل عکس بالا هست *
۴.۴k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.