p37🩸
ویو یوری سا:
به بار رسیدیم در ماشین رو باز کردن منو جین پیاده شدیم ..... همه دید به من و جین بود .... به سمت در ورودی رفتیم در رو باز کردن رفتیم داخل رفتیم طبقه بالا دو طبقه بود که کنار دیوار پله برای بالا داره که از پایین به بالا دید داره و نرده های شیشه ای داره ...
رفتیم بالا و روی صندلی که کنار نرده های شیشه ای بود
نشستیم ... یوچان تام باهامون ومده بودن .....
جین : پس کجا موندن اینها ....
یوچان : نمیدونم گفت که میاند ...
تام به یکی از مرد ها اشاره کرد ...
تام : ریوی سا اون که میبینی یکی از مافیاامریکاست که تازه ومده سئول و همش توی کار های بقیه دخالت میکنه .... کشت کشتار هم توی خونش اون توی یه روز دو تا باند رو زد بدون اینکه آسیب ببینه ....
یوری : اسمش ...!
تام : کی هان ....
جین : کی هان ....
یوری : خو پس برای خودش خریه ....
داشتم بهش نگاه میکردم که یکی اسممو صدا زد ....
سوهو : خانوم جئون یوری سا درسته .....
بلند شدم ....
یوری : آقای چای سوهو ...
سوهو : بله خودمم .... سلام
دست دادیم ....
سوهو : سلام واقعا ببخشید که منتظرتون گذاشتیم ....
نشست رو به روم
سوهو به جین تام و یوچان سلام داد ....
سوهو : واقعا از دیدنتون خوشحالم جین ..... خیلی وقته همو ندیدیم ..... من اسم خانوم یوری سا رو زیاد شنیدم ولی اولین بارمه که باهاشون قرار ملاقات گذاشتم ......
جین : اره واقعا خیلی وقته همو ندیدیم .... ( لبخند )
مرد خوش قیافه بود ....
جین پاشد .....
جین : من الان میام .....
ویو جین : رفتم سمت دستشویی ..... دست هامو شوستم و ومدم بیرون داشتم لباس هامو تکون میدادم سرم پایین بود و داشتم برمیگشتم سمت یوری سا اینها که یکی محکم بهم خورد .....
ویو جسیکا :
داشتم با گوشیم ور میرفتم یکی از دوستام بود ..... که با سر فرو رفتم توی بغل یکی .....
جسیکا : اوخ .....
خواستم نگاه کنم که کیه هرچی سرمو بلند میکردم نمیدیدمش ..... اها آینهاش ..... ببینم این همون پسر اون شبه .....
جین : میبینی دنیا چقدر کوچیکه ....
جسیکا : اره متاسفانه ....
جین : الان دیگه مقصر توی ....
جسیکا : اره انگار ..... خوب که چی تو هم باید حواستو جمع کنی
جین : اینو من باید به تو بگم ......
جسیکا : خو الان هرچی حواسم نبود .......
جین : اون شبم تو مقصر بودی ها میدونی .....
جسیکا : نخیر هم تو بودی .....
جین : اون شبم هم خودتو مقصر ندونستی .....
جسیکا : میگم ...... منو باش دارم با کی بحث میکنم ....
از کنارش رد شدم و رفتم طبقه پایین ......
ویو جین :
چقدر حرف میزنه این همش منو مقصر میدونه ....
وقتی یه قدم برداشتم حس کردم یجیزی زیر پامه پامو برداشتم ..... یه دست بند بود .... مال همین بود چون اون شب هم دستش بود ..... برداشتمش .......
گذاشتم توی جیبم و به سمت یوری سا اینها رفتم .....
نشستم سر جام ......
که سر کله کی هان پیدا شد .....
به بار رسیدیم در ماشین رو باز کردن منو جین پیاده شدیم ..... همه دید به من و جین بود .... به سمت در ورودی رفتیم در رو باز کردن رفتیم داخل رفتیم طبقه بالا دو طبقه بود که کنار دیوار پله برای بالا داره که از پایین به بالا دید داره و نرده های شیشه ای داره ...
رفتیم بالا و روی صندلی که کنار نرده های شیشه ای بود
نشستیم ... یوچان تام باهامون ومده بودن .....
جین : پس کجا موندن اینها ....
یوچان : نمیدونم گفت که میاند ...
تام به یکی از مرد ها اشاره کرد ...
تام : ریوی سا اون که میبینی یکی از مافیاامریکاست که تازه ومده سئول و همش توی کار های بقیه دخالت میکنه .... کشت کشتار هم توی خونش اون توی یه روز دو تا باند رو زد بدون اینکه آسیب ببینه ....
یوری : اسمش ...!
تام : کی هان ....
جین : کی هان ....
یوری : خو پس برای خودش خریه ....
داشتم بهش نگاه میکردم که یکی اسممو صدا زد ....
سوهو : خانوم جئون یوری سا درسته .....
بلند شدم ....
یوری : آقای چای سوهو ...
سوهو : بله خودمم .... سلام
دست دادیم ....
سوهو : سلام واقعا ببخشید که منتظرتون گذاشتیم ....
نشست رو به روم
سوهو به جین تام و یوچان سلام داد ....
سوهو : واقعا از دیدنتون خوشحالم جین ..... خیلی وقته همو ندیدیم ..... من اسم خانوم یوری سا رو زیاد شنیدم ولی اولین بارمه که باهاشون قرار ملاقات گذاشتم ......
جین : اره واقعا خیلی وقته همو ندیدیم .... ( لبخند )
مرد خوش قیافه بود ....
جین پاشد .....
جین : من الان میام .....
ویو جین : رفتم سمت دستشویی ..... دست هامو شوستم و ومدم بیرون داشتم لباس هامو تکون میدادم سرم پایین بود و داشتم برمیگشتم سمت یوری سا اینها که یکی محکم بهم خورد .....
ویو جسیکا :
داشتم با گوشیم ور میرفتم یکی از دوستام بود ..... که با سر فرو رفتم توی بغل یکی .....
جسیکا : اوخ .....
خواستم نگاه کنم که کیه هرچی سرمو بلند میکردم نمیدیدمش ..... اها آینهاش ..... ببینم این همون پسر اون شبه .....
جین : میبینی دنیا چقدر کوچیکه ....
جسیکا : اره متاسفانه ....
جین : الان دیگه مقصر توی ....
جسیکا : اره انگار ..... خوب که چی تو هم باید حواستو جمع کنی
جین : اینو من باید به تو بگم ......
جسیکا : خو الان هرچی حواسم نبود .......
جین : اون شبم تو مقصر بودی ها میدونی .....
جسیکا : نخیر هم تو بودی .....
جین : اون شبم هم خودتو مقصر ندونستی .....
جسیکا : میگم ...... منو باش دارم با کی بحث میکنم ....
از کنارش رد شدم و رفتم طبقه پایین ......
ویو جین :
چقدر حرف میزنه این همش منو مقصر میدونه ....
وقتی یه قدم برداشتم حس کردم یجیزی زیر پامه پامو برداشتم ..... یه دست بند بود .... مال همین بود چون اون شب هم دستش بود ..... برداشتمش .......
گذاشتم توی جیبم و به سمت یوری سا اینها رفتم .....
نشستم سر جام ......
که سر کله کی هان پیدا شد .....
۳.۰k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.