پارت ۴۲
پارت ۴۲
= هی هی گریه نکن نمیخوام اشکات رو ببینم تا اینجا نیومدم که اشکات رو ببینم
نارا لبخند غمناکی زد
+خواهش میکنم نرو
بعد این حرف اطراف جیمین درخشش بنفش رنگی فرا گرفت نارا با ترس عقب رفت همه متعجب به جیمین نگا میکردن انقدر درخشش زیاد بود که تا چند ثانیه جیمین معلوم نشد درخشش به ارومی رفت و همه جیمین رو با موهای سفید دیدن نارا به سرعت سمت جیمین رفت
+چه اتفاقی برات افتاد حالت خوبه؟
جیمین متعجب به بدن خودش دست زد
=نمیدونم ولی احساس سرحالی زیادی میکنم
این بار بقیه هم به آرومی نزدیک جیمین شدند و کمکش کردن بلند شه نامجون با ذوق به نیش جیمین اشاره کرد
×خدای من بالاخره نیشتو درآوردی
بعد گفتن حرف نامجون جیمین به سرعت دست زد به نیشای دندونش که سالها درش نیاورده بود با ذوق بالا پایین رفت انگار که هنوز اون بچه ۵ ساله است جین با تعجب پرسید
÷این چطور ممکنه؟ اصلاً اون درخشش بنفش از کجا اومدن؟
=نمیدونم اما احساس میکنم که اشک نارا تبدیل به اون درخشش شد
+اشک من؟ اما چه جوری این یه ذره عجیبه
×میدونی الان که دارم نگاه میکنم اونقدرام عجیب نیست در واقع تو یه بدنی برای الینا و انسانهای عادی نمیتونن بدنشونو به یکی دیگه بدن پس تو یه چیز خاص باید داشته باشی و فکر کنم چیزی که تو رو خاص میکنه خوب کردنت با اشکه
+اوکی میدونی یه ذره هضمش برام سخته
*ولی با عقل جور در میاد
&اینکه دارم یه همچین حرفیو باور میکنم عجیبه
٪ از بس که عجایب دیدین
نارا به آرومی سمت جیمین رفت
+هیچی الان مهمتر از این نیست که حال جیمین خوبه و فکر کنم باید یه نفرو بگیریم
جیمین پوست خندی زد حالا که قدرتشو داشت باید ازشون استفاده میکرد
=فکر خوبیه نقشه چیه؟
همه به هم لبخند زدن بدون شک امشب شبی بود که الینا دوباره میمرد
شب*
بعد از گفتگو برای نقشه*
× پس قضیه اینطوری شد نارا طوئمه میشه و........
نارا وسط خونه ایستاده بود و وانمود میکرد که داشت توی اینستا میچرخید بقیه هم سر جاشون بودن افراد لینا با دیدن این که نارا تنهاست آماده ی حمله کردن شدن بدون اینکه بدونن چه نقشهای تو راهه هر کدوم از پنجرهها و دو نفرم از پشت خونه وارد شدن اما با جین نامجون تهیونگ یونگی و کوک روبرو شدن و به دست اون ها گرفته شدن الینا بدون چک کردن هیچ کدوم از افراد از در پشتی که جین دو تا فرد رو گرفته بود وارد شد به نظر خودش الان افرادش نارا رو براش گرفته بودن چاقویی که برای کشتن نارا آماده کرده بود رو روی کمرش گذاشته بود و بدون اینکه متوجه شه جیمین با سرعتش برش داشت نارا با علامت یونگی نارا بلند شد و به آشپزخونه خیره شد و دقیقاً همون لحظه نارا الینا رو دید
+خوش اومدی الینا
........
= هی هی گریه نکن نمیخوام اشکات رو ببینم تا اینجا نیومدم که اشکات رو ببینم
نارا لبخند غمناکی زد
+خواهش میکنم نرو
بعد این حرف اطراف جیمین درخشش بنفش رنگی فرا گرفت نارا با ترس عقب رفت همه متعجب به جیمین نگا میکردن انقدر درخشش زیاد بود که تا چند ثانیه جیمین معلوم نشد درخشش به ارومی رفت و همه جیمین رو با موهای سفید دیدن نارا به سرعت سمت جیمین رفت
+چه اتفاقی برات افتاد حالت خوبه؟
جیمین متعجب به بدن خودش دست زد
=نمیدونم ولی احساس سرحالی زیادی میکنم
این بار بقیه هم به آرومی نزدیک جیمین شدند و کمکش کردن بلند شه نامجون با ذوق به نیش جیمین اشاره کرد
×خدای من بالاخره نیشتو درآوردی
بعد گفتن حرف نامجون جیمین به سرعت دست زد به نیشای دندونش که سالها درش نیاورده بود با ذوق بالا پایین رفت انگار که هنوز اون بچه ۵ ساله است جین با تعجب پرسید
÷این چطور ممکنه؟ اصلاً اون درخشش بنفش از کجا اومدن؟
=نمیدونم اما احساس میکنم که اشک نارا تبدیل به اون درخشش شد
+اشک من؟ اما چه جوری این یه ذره عجیبه
×میدونی الان که دارم نگاه میکنم اونقدرام عجیب نیست در واقع تو یه بدنی برای الینا و انسانهای عادی نمیتونن بدنشونو به یکی دیگه بدن پس تو یه چیز خاص باید داشته باشی و فکر کنم چیزی که تو رو خاص میکنه خوب کردنت با اشکه
+اوکی میدونی یه ذره هضمش برام سخته
*ولی با عقل جور در میاد
&اینکه دارم یه همچین حرفیو باور میکنم عجیبه
٪ از بس که عجایب دیدین
نارا به آرومی سمت جیمین رفت
+هیچی الان مهمتر از این نیست که حال جیمین خوبه و فکر کنم باید یه نفرو بگیریم
جیمین پوست خندی زد حالا که قدرتشو داشت باید ازشون استفاده میکرد
=فکر خوبیه نقشه چیه؟
همه به هم لبخند زدن بدون شک امشب شبی بود که الینا دوباره میمرد
شب*
بعد از گفتگو برای نقشه*
× پس قضیه اینطوری شد نارا طوئمه میشه و........
نارا وسط خونه ایستاده بود و وانمود میکرد که داشت توی اینستا میچرخید بقیه هم سر جاشون بودن افراد لینا با دیدن این که نارا تنهاست آماده ی حمله کردن شدن بدون اینکه بدونن چه نقشهای تو راهه هر کدوم از پنجرهها و دو نفرم از پشت خونه وارد شدن اما با جین نامجون تهیونگ یونگی و کوک روبرو شدن و به دست اون ها گرفته شدن الینا بدون چک کردن هیچ کدوم از افراد از در پشتی که جین دو تا فرد رو گرفته بود وارد شد به نظر خودش الان افرادش نارا رو براش گرفته بودن چاقویی که برای کشتن نارا آماده کرده بود رو روی کمرش گذاشته بود و بدون اینکه متوجه شه جیمین با سرعتش برش داشت نارا با علامت یونگی نارا بلند شد و به آشپزخونه خیره شد و دقیقاً همون لحظه نارا الینا رو دید
+خوش اومدی الینا
........
۴.۵k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.