فیک کوکpt5
*حتما!
به راننده گفتم بریم سمت آیس لند(مکانی مثل کافی شاپ.،،منتها اینجا فقط بستنی داره😂)
* چه طعمی میخوای ؟
+عااااام شکلاتی!
* روچشام!
یه بستنی ۲ اسکوپه برای ا.ت و یه قیفی وانیلی برای خودم گرفتم(یکی تو زندگیمون نیس هرموقع هوس کردیم برامون بستنی بخره💔🗿)
+عوووم عالیه!
*نوش جونت بیب
+ راستی جونگ کوک؟
* بله؟
+تو.... واقعا میخوای ازم خاستگاری کنی..؟
* چرا که نه!
(گوشی ا.ت زنگ خورد: الو؟ " ا.ت؟ + اوه یونا خوبی؟ " مرسی تو چطوری؟ چیکارا کردین شیطون بلا!؟
+پای تلفن نمیشه باید ری اکشنتو ببینم(خنده) " خب حالا! بابات اومد خونه بهش گفتم رفتی پیش گلوری ولی عصبی شد که بهش نگفتی + بابای مهربون من! خیلی خب الان میام خونه " نهههههه پیشش باش! خونه ی جونگ کوک ، روتختش، باهاش..... +خفه شو دیگهه! قطع میکنماااااااا "باشه باشه! حالا واقعا میای؟ +آره دیگه! میبینمت )
*کی بود؟
+هیچکی
* الان با هیچکی این همه درد و دل داشتی؟
+بستنی رو بخور! نیاز نیست همه چی رو بدونی!
(ا.ت ویو)
کوک کمرمو کشید و منو فشار داد سمت پایین
* عاااح عالیه (😔📿)
+جونگ ک..کوک! امشب نمیتونم...خواهش میکنم اون مهمونی لعنتی رو یادآوری نکن
*نمیتونم بیب، تا وقتی پیشم هستی نمیتونم. امشب میای خونه من؟
+معلومه که نه!
* لطفا ا.ت! این مرد بدون تو نمیتونه!
به ساعت نگاه کردم ، ۲:۳۵ دقیقه صبح بود
+جونگ کوک ساعت نزدیکه ۳ صبحه، اصلا... اصلا فردا دوباره باهم میریم بیرون باشه؟
*اگه نریم برات بد تموم میشه خانم کیم!
+ میریم میریم! ولی... با راننده ی من!
* که رو پام نباشی مگه نه؟
+شاید..؟
*نمی... باشه ! اگه با تو هستم قبوله:] ( چقدر احساسییییییی؛))
گونم رو بوسید و موهام رو ناز کرد
* بریم ا.ت رو برسونیم سوهون
_چشم آقا
بقیه راه رو تو بغل کوک بودم ، با اینکه ازش یکم بدم میاد و شاید ازش بترسم... ولی وقتی پیشمه بهم آرامش میده (عروسی دعوتیم🤣؟)
( ۳۰ مین بعد)
*ا.ت عشقم؟ بیدار شو رسیدیم بیب
+ولم کن نمیخوام
* یااا ا.تتت؟ بغلت میکنم میبرمتااااا
+به درک! بابا الان خوابه مهم نیست منو تو رو باهم ببینه!
*شجاع شدیااااا
(کوک ویو )
ا.ت رو بغل کردم و رفتم در زدم
"آقای...ج..جئ...ون!
* ببینم لکنت داری؟
"چی؟ معلومه که نه! عااام..ا.ت تو بغلتونه؟
* خوب شد گفتی!در رو باز کن بیام تو بزارمش رو تخت
"چه اتفاقی افتاد؟چرا موهاش...
*صبح برات توضیح میده(در راه اتاق ا.ت) خب... فردا یه لباس خوب بپوشه
"دوباره میرین بیرون؟ امروز کجا رفتین؟
تصمیم گرفتم این فسقلی رو اذيت کنم!
* رفتیم بار!
"جدی!؟ ا.ت؟ بار؟ عمرا!
* وقتی فردا ازش بپرسی مطمئن میشی!
"عاااام....اتاق ا.ت اینجاست
در و باز کرد منم ا.ت رو گذاشتم رو تختش
*شب بخیر چشم عسلی من !
"اگه....ا.ت بهت جواب مثبت بده واقعا خوشبخت میشه
*(لبخند) پس راضیش کن!
به دختره لبخند زدم و رفتم سوار ماشین شدم
*سوهون؟
_بله آقا؟
*فردا میریم دفتر آقای کیم، با پدر ا.ت کار دارم
_چشم
(فرداصبح ا.ت ویو)
+هاااااااع(ازاین خمیازه ها که خارجیا صبحا بیدار میشن میکشن🤣) اَعععععععععع(جیغ ا.ت عهXD) یونا؟ روانی چته توو
"صبح بخیر ا.ت جونی!
+چی میخوای؟
"تعریف اتفاقات دیشب:>
یه لحظه تمام اتفاقات تو ذهنم مرور شد ، خوابیدن تو بغل جونگ کوک ، بستنی خوردن ، نشستن رو پاهاش و البته اون مهمونی کوفتی!
+نظر چیه موقع صبحانه تعریف کنم؟
"پس پاشو که ساعت۱۱ باس ناهار خورد نه صبحانه!
+چی؟ ساعت ۱۱عه؟ولی...شرکت چی؟
"بابات دید خوابی بیدارت نکرد
(ا.ت درحال بلند شدن) پس بریم که ظهر هم کلی کار داریم!
(پایین هنگام صبحانه)
"کریف تن گیگیه!
+اون بیصاحابو قورت بده بعدا حرف بزن! خب.. رفتیم یه مهمونی کوفتی که(اتفاقا رو میدونین دیگه;-;!)
"واو! اینهمه اتفاق؟دختر خوشحالم سالم موندی وگرنه تو یه مهمونی که همه مستن و ی یارو روانی خل بخواد بهت تجاوز کنه خیلی بده! ولی اون بغل کردنا و بستنی...(نیشخند همراه با لبخند شیطانی)چرا قبول نمیکنی که هردوتون عاشقین؟ دیشب که اومد بزارتت رو تخت نمیتونست ازت جدا شه! بهت گفت شب بخیر چشم عسلی من
+واقعا؟
" نه الکی:| معلومه که واقعا! اون عاشقته ا.ت! مطمئن باش بخاطرت حتی آدمم میکشه
+پس یکم اذیتش میکنیم!
"دختر بخدا تو از تيمارستان فرار کردی! راستی امروز میرین بیرون؟
+اوهوم ، ساعت ۵ اینا
"آدرس خونشو گرفتی؟
+فاک!یادم رف ازش بگیرممم
"بخدا تو ی چیزیت میشه!حالا چه غلطی میکنی؟
+عااام...احتمالا باید شرکت باشه!اونجا میریم دنبالش
"خب چرا بهش پیام نمیدی؟
+چون میخوام سورپرایز شه!
-------------
پارت بعدی خیلی هیجان انگیزه! بنظرتون چه اتفاقی میوفته؟منتظرم :>
راستی.... تصمیم گرفتم یه شرط کوچولو موچولو بزارم..👈🏻👉🏻
شرطا: 12 لایک🥺👈🏻👉🏻
به راننده گفتم بریم سمت آیس لند(مکانی مثل کافی شاپ.،،منتها اینجا فقط بستنی داره😂)
* چه طعمی میخوای ؟
+عااااام شکلاتی!
* روچشام!
یه بستنی ۲ اسکوپه برای ا.ت و یه قیفی وانیلی برای خودم گرفتم(یکی تو زندگیمون نیس هرموقع هوس کردیم برامون بستنی بخره💔🗿)
+عوووم عالیه!
*نوش جونت بیب
+ راستی جونگ کوک؟
* بله؟
+تو.... واقعا میخوای ازم خاستگاری کنی..؟
* چرا که نه!
(گوشی ا.ت زنگ خورد: الو؟ " ا.ت؟ + اوه یونا خوبی؟ " مرسی تو چطوری؟ چیکارا کردین شیطون بلا!؟
+پای تلفن نمیشه باید ری اکشنتو ببینم(خنده) " خب حالا! بابات اومد خونه بهش گفتم رفتی پیش گلوری ولی عصبی شد که بهش نگفتی + بابای مهربون من! خیلی خب الان میام خونه " نهههههه پیشش باش! خونه ی جونگ کوک ، روتختش، باهاش..... +خفه شو دیگهه! قطع میکنماااااااا "باشه باشه! حالا واقعا میای؟ +آره دیگه! میبینمت )
*کی بود؟
+هیچکی
* الان با هیچکی این همه درد و دل داشتی؟
+بستنی رو بخور! نیاز نیست همه چی رو بدونی!
(ا.ت ویو)
کوک کمرمو کشید و منو فشار داد سمت پایین
* عاااح عالیه (😔📿)
+جونگ ک..کوک! امشب نمیتونم...خواهش میکنم اون مهمونی لعنتی رو یادآوری نکن
*نمیتونم بیب، تا وقتی پیشم هستی نمیتونم. امشب میای خونه من؟
+معلومه که نه!
* لطفا ا.ت! این مرد بدون تو نمیتونه!
به ساعت نگاه کردم ، ۲:۳۵ دقیقه صبح بود
+جونگ کوک ساعت نزدیکه ۳ صبحه، اصلا... اصلا فردا دوباره باهم میریم بیرون باشه؟
*اگه نریم برات بد تموم میشه خانم کیم!
+ میریم میریم! ولی... با راننده ی من!
* که رو پام نباشی مگه نه؟
+شاید..؟
*نمی... باشه ! اگه با تو هستم قبوله:] ( چقدر احساسییییییی؛))
گونم رو بوسید و موهام رو ناز کرد
* بریم ا.ت رو برسونیم سوهون
_چشم آقا
بقیه راه رو تو بغل کوک بودم ، با اینکه ازش یکم بدم میاد و شاید ازش بترسم... ولی وقتی پیشمه بهم آرامش میده (عروسی دعوتیم🤣؟)
( ۳۰ مین بعد)
*ا.ت عشقم؟ بیدار شو رسیدیم بیب
+ولم کن نمیخوام
* یااا ا.تتت؟ بغلت میکنم میبرمتااااا
+به درک! بابا الان خوابه مهم نیست منو تو رو باهم ببینه!
*شجاع شدیااااا
(کوک ویو )
ا.ت رو بغل کردم و رفتم در زدم
"آقای...ج..جئ...ون!
* ببینم لکنت داری؟
"چی؟ معلومه که نه! عااام..ا.ت تو بغلتونه؟
* خوب شد گفتی!در رو باز کن بیام تو بزارمش رو تخت
"چه اتفاقی افتاد؟چرا موهاش...
*صبح برات توضیح میده(در راه اتاق ا.ت) خب... فردا یه لباس خوب بپوشه
"دوباره میرین بیرون؟ امروز کجا رفتین؟
تصمیم گرفتم این فسقلی رو اذيت کنم!
* رفتیم بار!
"جدی!؟ ا.ت؟ بار؟ عمرا!
* وقتی فردا ازش بپرسی مطمئن میشی!
"عاااام....اتاق ا.ت اینجاست
در و باز کرد منم ا.ت رو گذاشتم رو تختش
*شب بخیر چشم عسلی من !
"اگه....ا.ت بهت جواب مثبت بده واقعا خوشبخت میشه
*(لبخند) پس راضیش کن!
به دختره لبخند زدم و رفتم سوار ماشین شدم
*سوهون؟
_بله آقا؟
*فردا میریم دفتر آقای کیم، با پدر ا.ت کار دارم
_چشم
(فرداصبح ا.ت ویو)
+هاااااااع(ازاین خمیازه ها که خارجیا صبحا بیدار میشن میکشن🤣) اَعععععععععع(جیغ ا.ت عهXD) یونا؟ روانی چته توو
"صبح بخیر ا.ت جونی!
+چی میخوای؟
"تعریف اتفاقات دیشب:>
یه لحظه تمام اتفاقات تو ذهنم مرور شد ، خوابیدن تو بغل جونگ کوک ، بستنی خوردن ، نشستن رو پاهاش و البته اون مهمونی کوفتی!
+نظر چیه موقع صبحانه تعریف کنم؟
"پس پاشو که ساعت۱۱ باس ناهار خورد نه صبحانه!
+چی؟ ساعت ۱۱عه؟ولی...شرکت چی؟
"بابات دید خوابی بیدارت نکرد
(ا.ت درحال بلند شدن) پس بریم که ظهر هم کلی کار داریم!
(پایین هنگام صبحانه)
"کریف تن گیگیه!
+اون بیصاحابو قورت بده بعدا حرف بزن! خب.. رفتیم یه مهمونی کوفتی که(اتفاقا رو میدونین دیگه;-;!)
"واو! اینهمه اتفاق؟دختر خوشحالم سالم موندی وگرنه تو یه مهمونی که همه مستن و ی یارو روانی خل بخواد بهت تجاوز کنه خیلی بده! ولی اون بغل کردنا و بستنی...(نیشخند همراه با لبخند شیطانی)چرا قبول نمیکنی که هردوتون عاشقین؟ دیشب که اومد بزارتت رو تخت نمیتونست ازت جدا شه! بهت گفت شب بخیر چشم عسلی من
+واقعا؟
" نه الکی:| معلومه که واقعا! اون عاشقته ا.ت! مطمئن باش بخاطرت حتی آدمم میکشه
+پس یکم اذیتش میکنیم!
"دختر بخدا تو از تيمارستان فرار کردی! راستی امروز میرین بیرون؟
+اوهوم ، ساعت ۵ اینا
"آدرس خونشو گرفتی؟
+فاک!یادم رف ازش بگیرممم
"بخدا تو ی چیزیت میشه!حالا چه غلطی میکنی؟
+عااام...احتمالا باید شرکت باشه!اونجا میریم دنبالش
"خب چرا بهش پیام نمیدی؟
+چون میخوام سورپرایز شه!
-------------
پارت بعدی خیلی هیجان انگیزه! بنظرتون چه اتفاقی میوفته؟منتظرم :>
راستی.... تصمیم گرفتم یه شرط کوچولو موچولو بزارم..👈🏻👉🏻
شرطا: 12 لایک🥺👈🏻👉🏻
۱۰.۶k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.