وقتی فن آرت های مثبت ۱۸ مینسونگ رو میبینی و...

از آشپزخونه صدات زد تا بیای کمکش ولی وقتی دید از روی مبل تکون نمی‌خوری ، اخمی کرد و به سمتت اومد
_ هی..چیشده ؟..مگه نمیگم بیا ؟
اخم کردی و بالشت توی بغلت رو محکم تر از قبل به سینه ات فشردی..
+ ناراحتم..
پوفی کشید و دستکش های آشپزخونه رو درآورد و روی کانتر گذاشت..
به سمتت اومد و کنارت روی مبل نشست..
_ چته عشقم ؟
با اخم بهش نگاه کردی و محکم پات به پاش زدی
+ یااا..این چه وضع محبت کردنه؟
_ خب نمیگی چته..
پوفی کشیدی و موبایلت رو جلوش انداختی
+ نگا کن..
نگاهش رو به صفحه ی نمایش موبایلت داد..دستش رو به سمتش برد و برش داشت و با دقت بیشتری صفحه ی نمایش جلوش رو بالا و پایین کرد..
_ اینا دیگه چیه ؟
+ بنظرت چیه ؟
نگاهی دوباره به صفحه انداخت که چیزی نگذشت و پوکی زد زیر خنده...
+ یااا..به چی میخندی ؟
در حالی که داشت از شدت خنده پاره میشد چشماش رو بست و سرش رو به پشتی مبل تکیه داد
_ وای خداا..(در حال مرگ از خنده )...یعنی تو...تو داری بهم میگی بخاطر چند تا آرت فیک..به جیسونگ حسودی کردییی؟..وای خداا (در حال جر خوردن از خنده )
محکم بالشت توی دستت رو به سمتش پرت کردی
+ یااااا..نخندددد..
نفس عمیقی کشید و بهت نگاه کرد
_ آه..ولی..از حق نگذریم خودمم تحت تاثیر قرار گرفتم
_ لینوووووو