ادامه پارت۹۰
- من عجله دارم، الان هم به هزار زحمت اومدم اين جا. حوصله ي ناز کشي هم ندارم. اگه مياي برو سوار شو، اگه هم نه که من به کارام برسم.
ترسيدم ول کنه بره، از اين رو سوييچ و به نفشه دادم و با سر بلندي گفتم:
- شما برين من با آرتان ميام.
بنفشه هنوز هم خشک بود! همين جوري آرتان براي اونا خداي کلاس و غرور بود ديگه حالا که فهميدن فراري هم ماشين آرتانه داشتن مي مردن از حسادت. دوست نداشتم از ناراحتيشون شاد بشم، ولي چرا اونا شدن؟ بنفشه سري تکون داد و به زور سوار ماشين شد. شبنم هم در حالي که نگاهش روي ماشين و آرتان در نوسان بود کنار دستش نشست. آرتان رو به من گفت:
ترسيدم ول کنه بره، از اين رو سوييچ و به نفشه دادم و با سر بلندي گفتم:
- شما برين من با آرتان ميام.
بنفشه هنوز هم خشک بود! همين جوري آرتان براي اونا خداي کلاس و غرور بود ديگه حالا که فهميدن فراري هم ماشين آرتانه داشتن مي مردن از حسادت. دوست نداشتم از ناراحتيشون شاد بشم، ولي چرا اونا شدن؟ بنفشه سري تکون داد و به زور سوار ماشين شد. شبنم هم در حالي که نگاهش روي ماشين و آرتان در نوسان بود کنار دستش نشست. آرتان رو به من گفت:
۲.۲k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.