عصبانیت گفت: چرا گوشیتو جواب ندادی؟
عصبانیت گفت: چرا گوشیتو جواب ندادی؟
-از دستم افتاد شکست
اهی از کلافگی و عصبانیت کشید
-میشه شیشه رو بدی پایین؟
هیونجین نگاهی به فلیکس که انگار حالش خیلی خوب نبود انداخت و بعد شیشه رو پایین داد.
فلیکس بلافاصله صورتش رو جلوی پنجره گرفت تا باد خنک به صورتش بخوره.
-حالت خوبه؟
-آره فقط یکم حالت تهوع دارم
هیونجین دوباره با شک پرسید:
-مطمئنی خوبی دیگه؟
-اره
بعد از رسیدن به خونه ی فلیکس، هیونجین از ماشین پیاده شد تا در رو برای فلیکس باز کنه.
-تو خونه ی منو از کجا میدونستی؟
-امم..چیزه حدس زدم،..اصلا به خاطر این نیست که کل اطلاعاتت رو زیر و رو کردما..اصلا
آروم خندید و وارد خونش شد..
از پنجره ی اتاقش با هیونجین خداحافظی کرد و هیونجین بعد از خاموش شدن چراغ اتاق فلیکس با لبخند سوار ماشین شد و سمت خونه ی خودش حرکت کرد.
-از دستم افتاد شکست
اهی از کلافگی و عصبانیت کشید
-میشه شیشه رو بدی پایین؟
هیونجین نگاهی به فلیکس که انگار حالش خیلی خوب نبود انداخت و بعد شیشه رو پایین داد.
فلیکس بلافاصله صورتش رو جلوی پنجره گرفت تا باد خنک به صورتش بخوره.
-حالت خوبه؟
-آره فقط یکم حالت تهوع دارم
هیونجین دوباره با شک پرسید:
-مطمئنی خوبی دیگه؟
-اره
بعد از رسیدن به خونه ی فلیکس، هیونجین از ماشین پیاده شد تا در رو برای فلیکس باز کنه.
-تو خونه ی منو از کجا میدونستی؟
-امم..چیزه حدس زدم،..اصلا به خاطر این نیست که کل اطلاعاتت رو زیر و رو کردما..اصلا
آروم خندید و وارد خونش شد..
از پنجره ی اتاقش با هیونجین خداحافظی کرد و هیونجین بعد از خاموش شدن چراغ اتاق فلیکس با لبخند سوار ماشین شد و سمت خونه ی خودش حرکت کرد.
۴۶۵
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.