💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 32🤍✨
(از زبان یونا)
کوک اومد بغلم کرد و تهیونگم اومد پیشم تهیونگ دستاشو قالب صورتم کرد و گفت
ته: یونا ... یونا عزیزم خوبی خواهری خانوم کوچولو گریه نکن آروم باش
بعدم سرمو چسبوند ب سینش و یکم آروم شدم
(ولی الله وکیلی فک کنین جای این یونای میمون باشین خودم دارم فیکو مینویسم ولی دلم میخواد جرش بدممم😩😂💔)
کوک: یونا عشقم خوبی آروم باش خب
سرمو تکون دادم
کوک سمت بچه های مدرسه ک تعجب کرده بودن از حرکات و حرفای تهیونگ و کوک و یونا
کوک: چه خبرتونه ها شما اسم خودتونو میزارین آرمی اصلا ب نظرتون جادو وجود داره مگه بچه این نکنه هنوز انیمیشن نگاه میکنین ک همچین افکاری دارین.... من عاشق یونام کسی اذیتش کنه با من طرفه تا الآنم چیزی بهتون نگفتم انقد اذیتش کردین دیگه کافیه خب یونا قراره با من ازدواج کنه و این رابطه ی خیلی خوب تهیونگ و یونا هم ساختگی نیست .. هروقت اینارو باور کردین و این مسخره بازی رو تموم کردین میتونین ب خودتون بگین آرمی
ته: کوک ولشون کن بیاین بریم خونه
(رو ب یونا) عزیزم پاشو بریم خونه خوبی حالت خوبه
کوک: یونا عشقم خوبی
یونا: هق.. خوبم میشه زود تر بریم ...هق.. خونه
ته: اره قشنگم پاشو بریم پاشو
خلاصه ک گذشت و رفتیم سوار ماشین شدیم من عقب نشستم کوک پشت فرمون و تهیونگ هم کنارش...
یکم گذشت ک سکوت داخل ماشین شکسته شد
کوک: یونا خوبی
یونا: اوهوم
ته: میخوای بریم درمانگاه
یونا: نه خوبم باید زود بریم خونه ..... راستی شما ..شما میخواین چیکار کنین امشب چرا کوک داره میاد خونمون!؟؟؟
کوک: دارم میام خواستگاری
یونا با جیغ: چیییییییییییییی😳
ته: چته یونا کر شدمم
یونا: یعنی چی میام خواستگاریییی کوک چی میگی
کوک: هی نکنه دوست نداری باهام ازدواج کنی هوم نکنه دوسم نداری(آخرش با بغض)
یونا: هی چیمیگی معلومه ک دوست دارم ولی ... ولی مگه امشب اون پسره نمیاد خواستگاری
کوک: با داد : اون پسره غلط کر..... هوففف ببخشید
ته: کوک آروم باش چرا میان یونا ولی کوک میخواد الان با بابا حرف بزنه پسره ک اومد حالشو بگیره
یونا: یعنی چی یعنی میخواین دعوا کنیننننن
کوک: اره شاید
ته: نه عه چیمیگی دعوا نمیکنیم خیلی شیک و مجلسی میرینیم بهشون و میگیم دختر نمیدیم بهتون بعدم از خونه میندازیمشون بیرون
یونا: واده فاخخخ اوکییی
(بابای تا بعد)
part 32🤍✨
(از زبان یونا)
کوک اومد بغلم کرد و تهیونگم اومد پیشم تهیونگ دستاشو قالب صورتم کرد و گفت
ته: یونا ... یونا عزیزم خوبی خواهری خانوم کوچولو گریه نکن آروم باش
بعدم سرمو چسبوند ب سینش و یکم آروم شدم
(ولی الله وکیلی فک کنین جای این یونای میمون باشین خودم دارم فیکو مینویسم ولی دلم میخواد جرش بدممم😩😂💔)
کوک: یونا عشقم خوبی آروم باش خب
سرمو تکون دادم
کوک سمت بچه های مدرسه ک تعجب کرده بودن از حرکات و حرفای تهیونگ و کوک و یونا
کوک: چه خبرتونه ها شما اسم خودتونو میزارین آرمی اصلا ب نظرتون جادو وجود داره مگه بچه این نکنه هنوز انیمیشن نگاه میکنین ک همچین افکاری دارین.... من عاشق یونام کسی اذیتش کنه با من طرفه تا الآنم چیزی بهتون نگفتم انقد اذیتش کردین دیگه کافیه خب یونا قراره با من ازدواج کنه و این رابطه ی خیلی خوب تهیونگ و یونا هم ساختگی نیست .. هروقت اینارو باور کردین و این مسخره بازی رو تموم کردین میتونین ب خودتون بگین آرمی
ته: کوک ولشون کن بیاین بریم خونه
(رو ب یونا) عزیزم پاشو بریم خونه خوبی حالت خوبه
کوک: یونا عشقم خوبی
یونا: هق.. خوبم میشه زود تر بریم ...هق.. خونه
ته: اره قشنگم پاشو بریم پاشو
خلاصه ک گذشت و رفتیم سوار ماشین شدیم من عقب نشستم کوک پشت فرمون و تهیونگ هم کنارش...
یکم گذشت ک سکوت داخل ماشین شکسته شد
کوک: یونا خوبی
یونا: اوهوم
ته: میخوای بریم درمانگاه
یونا: نه خوبم باید زود بریم خونه ..... راستی شما ..شما میخواین چیکار کنین امشب چرا کوک داره میاد خونمون!؟؟؟
کوک: دارم میام خواستگاری
یونا با جیغ: چیییییییییییییی😳
ته: چته یونا کر شدمم
یونا: یعنی چی میام خواستگاریییی کوک چی میگی
کوک: هی نکنه دوست نداری باهام ازدواج کنی هوم نکنه دوسم نداری(آخرش با بغض)
یونا: هی چیمیگی معلومه ک دوست دارم ولی ... ولی مگه امشب اون پسره نمیاد خواستگاری
کوک: با داد : اون پسره غلط کر..... هوففف ببخشید
ته: کوک آروم باش چرا میان یونا ولی کوک میخواد الان با بابا حرف بزنه پسره ک اومد حالشو بگیره
یونا: یعنی چی یعنی میخواین دعوا کنیننننن
کوک: اره شاید
ته: نه عه چیمیگی دعوا نمیکنیم خیلی شیک و مجلسی میرینیم بهشون و میگیم دختر نمیدیم بهتون بعدم از خونه میندازیمشون بیرون
یونا: واده فاخخخ اوکییی
(بابای تا بعد)
۵.۸k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.