پارت¹...این با اون قبلی فرق دارهه
عشق حقیقی
پارت¹
سلام...من سارام و ¹⁷ سالمه و به خاطر شرایط مالی خانواده م مدرسه رو عوض کردم و الان توی مدرسه سه بوم درس میخونم...توی راهرو داشتم راه میرفتم تا به اتاق مدیر برم و بپرسم کلاسم کجاست که یهو خوردم به یه چیزی...سرمو بلند کردم و یه پسر خیلی جذاب رو دیدم.
(علامت ها:سارا+ هان سوجون - لی سوهو ×)
به جولو خم شد
-هی خوشگله...تازه اومدی اینجا؟!
+اره...
-اسمت چیه؟!
+به تو چه
-هی هی مودب باش...من سوجون هستم...هان سوجون و همه عاشق منن و منو دوست دارن
+خب،چیکا کنم؟! *با لحن جدی*
-بی ادب...حالا جایی میخواستی بری؟!
+دفتر مدیر
-ته راه رو سمت راست
+خودم میدونم
اهمیتی ندادم و از کنارش رد شدم که کیفمو گرفت و کشید سمت خودش و باهاش برخورد کردم
-باید تشکر کنی
+نه
-لجباز
+...
-اینبار میذارم بری ولی سری بعد نه
+هوف...
از کنارش رد شدم و بعد از چند مین رسیدم دم دفتر مدیر و در زدم
+سلام خسته نباشید
¥اوه سلام خانم زیبا...شما باید دانش آموز جدید «کیم سارا» باشید درسته؟!
+بله
¥خب کلاستون شماره "B" هست
+ممنون...
رفتم و دنبال کلاس گشتم وقتی پیدا کردم وارد شدم و دیدم که همون پسره هان سوجون توی کلاس منه و یه پسره هم بهم خیره شده...سرجام نشستم و یه دختره اومد سمتم
#سلام من سوجین م
+سلام...منم سارام
-پس اسمت ساراست
+به تو چه
بلند شد و اومد سمتم...
-بهت چی گفتم؟! باهام درست صحبت کن
+اگه درست صحبت نکنم چی؟!
دستش رو روی میزنم گذاشت و به صورتم نزدیک شد
-عواقبی داره
+مثلا چی؟!
-هی دختر تو مثل اینکه واقعا خیلی نترسی...خوشم اومد
+خب که چی
-هیچی...فقط خواستم بگم که واسه ناهار منتظر باش
+عمرا
-میبینمت
رفت و سرجاش نشست...اون پسره هنوز هم بهم خیره بود
#هی سارا نگاه کن سوهو به تو خیره شده
+سوهو کیه؟!
#همون پسر خوشتیپه
+چرا به من خیره شده؟؟
#نمیدونم
**پرش زمان ناهار*
غذامو گرفتم و روی یه صندلی نشستم که همون پسره(سوهو)اومد بدون هیچ حرفی کنارم نشست و بعد هم سوجون صندلی کناریم نشست
-دیدی منتظرم موندی
+نخیر نموندم
-چرا موندی
+نه
-پس چرا غذاتو نخوردی
+چون همین الان غذامو گرفتم
-خب باشه...
چیزی نگفتم و غذامو تموم کردم
**پرش زمان تعطیل شدن مدرسه**
×هی هان سوجون
-کسگی(عوضی)
×چرا به اون دختره نزدیک میشی؟!
-چون تو حق نداری عاشق باشی و من اونو دوست ندارم و فقط چون تو از اون خوشت اومده منم بهش نزدیک شدم
×دهنتو ببند
-**چیزی نگفت و رفت**
رسیدم خونه و رفتم توی اتاقم و خودمو روی تخت پرت کردم
(بابا §)
§دختر ناز من چطوره...مدرسه خوب بود
+نه افتضاح بود
§باز پسرا اذیتت کردن
+اره...مهم نیست الان فقط میخوام بخوابم
§باشه ولی میتونی قبلش بری بیرون و چند بسته نودل بگیری؟!
+باشه...*بلند شدم* خب من رفتم
از خونه رفتم بیرون و به سمت مغازه رفتم...خواستم نودل بردارم که قدم نرسید و یه دستی پشت سرم حس کردم و برام بسته نودل رو برداشت...برگشتم و دیدم که...ها؟! این اینجا چیکار میکنه؟! چرا؟! اون؟!
پارت¹
سلام...من سارام و ¹⁷ سالمه و به خاطر شرایط مالی خانواده م مدرسه رو عوض کردم و الان توی مدرسه سه بوم درس میخونم...توی راهرو داشتم راه میرفتم تا به اتاق مدیر برم و بپرسم کلاسم کجاست که یهو خوردم به یه چیزی...سرمو بلند کردم و یه پسر خیلی جذاب رو دیدم.
(علامت ها:سارا+ هان سوجون - لی سوهو ×)
به جولو خم شد
-هی خوشگله...تازه اومدی اینجا؟!
+اره...
-اسمت چیه؟!
+به تو چه
-هی هی مودب باش...من سوجون هستم...هان سوجون و همه عاشق منن و منو دوست دارن
+خب،چیکا کنم؟! *با لحن جدی*
-بی ادب...حالا جایی میخواستی بری؟!
+دفتر مدیر
-ته راه رو سمت راست
+خودم میدونم
اهمیتی ندادم و از کنارش رد شدم که کیفمو گرفت و کشید سمت خودش و باهاش برخورد کردم
-باید تشکر کنی
+نه
-لجباز
+...
-اینبار میذارم بری ولی سری بعد نه
+هوف...
از کنارش رد شدم و بعد از چند مین رسیدم دم دفتر مدیر و در زدم
+سلام خسته نباشید
¥اوه سلام خانم زیبا...شما باید دانش آموز جدید «کیم سارا» باشید درسته؟!
+بله
¥خب کلاستون شماره "B" هست
+ممنون...
رفتم و دنبال کلاس گشتم وقتی پیدا کردم وارد شدم و دیدم که همون پسره هان سوجون توی کلاس منه و یه پسره هم بهم خیره شده...سرجام نشستم و یه دختره اومد سمتم
#سلام من سوجین م
+سلام...منم سارام
-پس اسمت ساراست
+به تو چه
بلند شد و اومد سمتم...
-بهت چی گفتم؟! باهام درست صحبت کن
+اگه درست صحبت نکنم چی؟!
دستش رو روی میزنم گذاشت و به صورتم نزدیک شد
-عواقبی داره
+مثلا چی؟!
-هی دختر تو مثل اینکه واقعا خیلی نترسی...خوشم اومد
+خب که چی
-هیچی...فقط خواستم بگم که واسه ناهار منتظر باش
+عمرا
-میبینمت
رفت و سرجاش نشست...اون پسره هنوز هم بهم خیره بود
#هی سارا نگاه کن سوهو به تو خیره شده
+سوهو کیه؟!
#همون پسر خوشتیپه
+چرا به من خیره شده؟؟
#نمیدونم
**پرش زمان ناهار*
غذامو گرفتم و روی یه صندلی نشستم که همون پسره(سوهو)اومد بدون هیچ حرفی کنارم نشست و بعد هم سوجون صندلی کناریم نشست
-دیدی منتظرم موندی
+نخیر نموندم
-چرا موندی
+نه
-پس چرا غذاتو نخوردی
+چون همین الان غذامو گرفتم
-خب باشه...
چیزی نگفتم و غذامو تموم کردم
**پرش زمان تعطیل شدن مدرسه**
×هی هان سوجون
-کسگی(عوضی)
×چرا به اون دختره نزدیک میشی؟!
-چون تو حق نداری عاشق باشی و من اونو دوست ندارم و فقط چون تو از اون خوشت اومده منم بهش نزدیک شدم
×دهنتو ببند
-**چیزی نگفت و رفت**
رسیدم خونه و رفتم توی اتاقم و خودمو روی تخت پرت کردم
(بابا §)
§دختر ناز من چطوره...مدرسه خوب بود
+نه افتضاح بود
§باز پسرا اذیتت کردن
+اره...مهم نیست الان فقط میخوام بخوابم
§باشه ولی میتونی قبلش بری بیرون و چند بسته نودل بگیری؟!
+باشه...*بلند شدم* خب من رفتم
از خونه رفتم بیرون و به سمت مغازه رفتم...خواستم نودل بردارم که قدم نرسید و یه دستی پشت سرم حس کردم و برام بسته نودل رو برداشت...برگشتم و دیدم که...ها؟! این اینجا چیکار میکنه؟! چرا؟! اون؟!
۶.۳k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.