عشق ناخواسته Part. 47

هوسوک ـ نترس ما با موفقیت این معمـریت رو تموم میکنیم فقط شما به ما اطمینان داشته باشید ما هر جور شده از این معموریت سر بلند بیرون میایم خوب من فعلا می خوام با دایون برم بیرون بعدش راجب این معموریت بیشتر صحبت می کنیم

پدر هوسوک ـ توی این وضع تو می خوای بری سر قرار

هوسوک ـ مگه چیه خوب دیگه ما رفتیم

و دایون هوسوک از خونه زدن بیرون

توی ماشین

دایون ـ تو خجالت نمی کشی با این اوضاع اشفته می خوای بری سر قرار

هوسوک ـ دس فکر کردی الا میشینم اینقدر فکر می کنم تا بپوکم اول روح انسان باید ازاد باشه تا فکر های بهتری به ذهنش بیاد

دایون ـ اوکی ولی فکر کنم توی خونه ی پدرتم دربین جا ساز کرده باشه

هوسوک ـ از کجا میدونی

دایون ـ احساس کردم توی گوشه ی دیوار یه چیزی هست به پدرتم سر فرصت بگو ولی قبلش همه جا رو چک کن که دربینی نزاشته باشه ولی من چجوری تونستم گول اونو بخورم الا باید چه خاکی تو سرمون بریزیم

هوسوک ـ خاک رس خوبه

دایون ـ الا وقت شوخی نیست باید یه نقشه ی درست حسابی بکشیم ولی من اصلا هیچی به فکر نمی رسه

هوسوک ـ خوب چرا هکش نمی کنی

دایون ـ راست میگی فکر کنم یه شماره ازش داشته باشم صبر کن یه لحظه چک کنم

چند مین بعد

اها بیا اینم شمارش الا یه جوری زیر و روش می کنم که نفهمه چی شده
باید قشنگ بفهمم داره چه غلطی می کنه
وایسا ببینم
نظرت چیه منو تو یه خونه برای خودمون بگیریم ها اینجوری نه داخل خونه دربینی هست نه چیز دیگه

هوسوک ـ نمیدونم من الا فکرم به هیچ چا بند نیست خودت میدونی و خودت