Forgotten love e5
Forgotten love e5
شیو:آااااه لعنتی خیلیی د.درد داره و از درد چشماشو محکم روی هم فشار داد
لوهان خیلی ناراحت بود....چون دکتر گفت نباید بهش شوک و استرس وارد بشه امااا.......
لوهان با بغض صورت شیومین رو تو دستاش گرفت و گفت:شیو....شیو طاقت بیار همش تقصیر منههه
و بلند زد زیر گریه
شیو اشکای لوهانو با انگشت شصتش آروم پاک کرد و گفت
_ لوهاناا....آ.آروم باش گ.گریهه نکن قلبمو میلرزونی...آخخخخخ
لوهان سعی کرد بیشتر از این شیو رو ناراحت نکنه پس به سختی بغضشو قورت داد و با صدای لرزون گفت:م.میبرمت بیمارستان
_ن.نه ا.این لعنتی دیگه با بیمارستان خ.خ.خوب نمیشه ق.قرصانو بگیر و ببرم خونه
_ا.اما نمیشه
_گ.گفتمم ببرم خونه
_باشه باشه خواهش میکنم فقط عصبانی نشو برات خوب نیست
دست شیو رو گرفت و بلندش کرد اما شیو نتونست راه بره و داشت میخورد زمین که لو سریع گرفتش و زیر پاشو گرفت و بغلش کرد
و سریع رفت یه تاکسی گرفت و رفت خونه
شیو رو روی کاناپه گذاشت تا استراحت کنه و قرصاشو آورد
_عزیزم....قرصاتو بخور
مینسوک قرصشو خورد
_ازت ممنونم لوهان
_خواهش میکنم ... وضیفم بود بالاخره باید خوبیاتو جبران کنم ریگه
_تو قلب منو نلرزون جبران کردن پیشکشت باشه
وقتی لبه پرتگاه دیدمت قلبم گرفت....با خودم گفتم الان زندگیمو از دست میدم.....
_مینسوکااااا لطفا بهش فکر نکن ببین من الان پیشتم.....جای این عوضی..
و به قاب عکس سهون اشاره کرد
الان تو اومدی.....دوباره یه زندگی جدید رو بدون هیچ دغدغه ای شروع میکنیم خب؟؟
شیو شکه شد...یعنی واقعا لوهان منو دوس داره....اونم همون حسی که نسبت بهش دارم رو داره؟؟؟؟
_ل.لوهان...تو
که لب های لوهان روی لبای شیو قرار گرفت و نزاشت شیو حرفشو کامل کنه
_دوست دارممم.....خیلی زیاد
_ل.لوهان......
_ جانمم
_ت.تو منو....بوسیدییی؟؟؟؟؟؟باورم نمیشد....که منو دوس داشته باشی
لوهان دستشو دور گردن مینسوک حلقه کرد:آره عزیزم من بوست کردم .......خیلی هم دوست دارم حتی بیشتر از سهون
ک زنگ خونه به صدا در اومد
_اووه این کیه شیو
_ن.نمی دونم عزیزم.....
لوهان بلند شد و رفت سمت در و در رو باز کرد
کای بود
کای:ل.لوهان.....
_بازممممم توووووو😠 😠 😠 😠 چرا گم نمیشین از زندگیممم برین بیرووون هااان؟؟؟؟؟
_زیاد حوصله ندارم لوهان اومدم وسایلاشو ببرم......
_خاک تو سرت عوضی عشقمو ازمم گرفتی الانممم مثل بیخیالا اومدی در خونممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟
_لوهااان دهنتو ببند برو کناار اومدم وسایلشوو ببرمممم
_تو لازم نکردههه پاهایه کثیفتوو بزاری تو خونمممم همین جا وایسااا
و با عصبانیت رفت طبقه ی بالا و وسایلای سهون رو با عصبانیت پرت میکرد تو چمدون
_سهووووون چرا این کارو کردی چرا لعنتی .......این درست نبووود خدا ازتت نگذرههه
لوهان در چمدونو بست و اومد پایین و چمدون رو پرت کرد جلو کای
لوهان:برو برو گمشو دیگه قیافه نحس خودتو اون عشقتو نبینممم
_لوهان.......آخرشم سهون واسه من شد....دیدی.....خدا مارو واسه هم آفریده بود ههههه
لو خواست بزنه تو صورت کای که شیو اومد و دستشو گرفت
شیو:لوهان برو تو بسه کای تو هم هر چه سریع تر از اینجا برو
کای نیشخند بدی زد و رفت.....
لوهان رو مبل نشسته بود و گریه میکرد
_عشقه من گریه نکن بهت قول میدم دیگه هیچ وقت نمیبینیشون
و رفت و لوهانو بغل کرد و اشکاشو پاک کرد
عشقم گریه بسه از همین الان زندگیه جدیدت شروع میشه خب.....اونارو فراموش میکنی باشه؟؟؟؟
_ب.باشه
و لبای مینسوک روی لبای لوهان به عنوان اولین بوسه برای زندگیه جدیدشون نشست و با ولع لبای هم دیگرو میخوردن
مینسوک گردن لوهان میبوسید و گاز میگرفت
لباسشو در آورد ماله لو رو هم همین طور
_لولو آماده ای؟؟؟؟
لوهان با تردید:ف.فک کنم.....
خب خوبه و بلندش کرد و همونطور که بوسه های ریزی روی سینش میزاشت به اناق خواب بردش
گذاشتش رو تخت و افتاد روش و دور آ.لتشو چرب کرد
_خیلی دوست دارمم لو.....
_م.منم همین طور عشقم........
_لبای لوهانو بوسید و واردش کرد......
لو از درد به سینه شیو چنگ مینداخت
_عشقم الان تموم میشه
آروم خودشو تکون داد و خالی کرد بعدشم ازش خارج کرد
_آاااه
_تموم شد عزیزم و موهای لو رو بوسید
به امید روزی که همسرم بشی و برای همیشه ماله من باشی.....
۱ سال بعد
شیو:لوولهاااان آماده شو دیگه دیرههه
_باشه عشقم چقدر عجله داری
شیو:کی تو همچین روزی عجله نداره؟؟؟؟بدووو لوووو!!!
_بااااااشههههههه
و یه هو جلو چشم شیو ظاهر: شد تاداااااا چه طور شدم؟؟؟؟؟
شیو یه بوس از لبای لو گرفت و گفت:مگه میشه عشقم خشگل نشده باشه
_واییی شیو اصلا باورم نمیشه میخوام باهات ازدواج کنم. .....
_چرا عشقم باید باور کنی من.....کیم مینسوک تا چند ساعته دیگه همسرت می
شیو:آااااه لعنتی خیلیی د.درد داره و از درد چشماشو محکم روی هم فشار داد
لوهان خیلی ناراحت بود....چون دکتر گفت نباید بهش شوک و استرس وارد بشه امااا.......
لوهان با بغض صورت شیومین رو تو دستاش گرفت و گفت:شیو....شیو طاقت بیار همش تقصیر منههه
و بلند زد زیر گریه
شیو اشکای لوهانو با انگشت شصتش آروم پاک کرد و گفت
_ لوهاناا....آ.آروم باش گ.گریهه نکن قلبمو میلرزونی...آخخخخخ
لوهان سعی کرد بیشتر از این شیو رو ناراحت نکنه پس به سختی بغضشو قورت داد و با صدای لرزون گفت:م.میبرمت بیمارستان
_ن.نه ا.این لعنتی دیگه با بیمارستان خ.خ.خوب نمیشه ق.قرصانو بگیر و ببرم خونه
_ا.اما نمیشه
_گ.گفتمم ببرم خونه
_باشه باشه خواهش میکنم فقط عصبانی نشو برات خوب نیست
دست شیو رو گرفت و بلندش کرد اما شیو نتونست راه بره و داشت میخورد زمین که لو سریع گرفتش و زیر پاشو گرفت و بغلش کرد
و سریع رفت یه تاکسی گرفت و رفت خونه
شیو رو روی کاناپه گذاشت تا استراحت کنه و قرصاشو آورد
_عزیزم....قرصاتو بخور
مینسوک قرصشو خورد
_ازت ممنونم لوهان
_خواهش میکنم ... وضیفم بود بالاخره باید خوبیاتو جبران کنم ریگه
_تو قلب منو نلرزون جبران کردن پیشکشت باشه
وقتی لبه پرتگاه دیدمت قلبم گرفت....با خودم گفتم الان زندگیمو از دست میدم.....
_مینسوکااااا لطفا بهش فکر نکن ببین من الان پیشتم.....جای این عوضی..
و به قاب عکس سهون اشاره کرد
الان تو اومدی.....دوباره یه زندگی جدید رو بدون هیچ دغدغه ای شروع میکنیم خب؟؟
شیو شکه شد...یعنی واقعا لوهان منو دوس داره....اونم همون حسی که نسبت بهش دارم رو داره؟؟؟؟
_ل.لوهان...تو
که لب های لوهان روی لبای شیو قرار گرفت و نزاشت شیو حرفشو کامل کنه
_دوست دارممم.....خیلی زیاد
_ل.لوهان......
_ جانمم
_ت.تو منو....بوسیدییی؟؟؟؟؟؟باورم نمیشد....که منو دوس داشته باشی
لوهان دستشو دور گردن مینسوک حلقه کرد:آره عزیزم من بوست کردم .......خیلی هم دوست دارم حتی بیشتر از سهون
ک زنگ خونه به صدا در اومد
_اووه این کیه شیو
_ن.نمی دونم عزیزم.....
لوهان بلند شد و رفت سمت در و در رو باز کرد
کای بود
کای:ل.لوهان.....
_بازممممم توووووو😠 😠 😠 😠 چرا گم نمیشین از زندگیممم برین بیرووون هااان؟؟؟؟؟
_زیاد حوصله ندارم لوهان اومدم وسایلاشو ببرم......
_خاک تو سرت عوضی عشقمو ازمم گرفتی الانممم مثل بیخیالا اومدی در خونممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟
_لوهااان دهنتو ببند برو کناار اومدم وسایلشوو ببرمممم
_تو لازم نکردههه پاهایه کثیفتوو بزاری تو خونمممم همین جا وایسااا
و با عصبانیت رفت طبقه ی بالا و وسایلای سهون رو با عصبانیت پرت میکرد تو چمدون
_سهووووون چرا این کارو کردی چرا لعنتی .......این درست نبووود خدا ازتت نگذرههه
لوهان در چمدونو بست و اومد پایین و چمدون رو پرت کرد جلو کای
لوهان:برو برو گمشو دیگه قیافه نحس خودتو اون عشقتو نبینممم
_لوهان.......آخرشم سهون واسه من شد....دیدی.....خدا مارو واسه هم آفریده بود ههههه
لو خواست بزنه تو صورت کای که شیو اومد و دستشو گرفت
شیو:لوهان برو تو بسه کای تو هم هر چه سریع تر از اینجا برو
کای نیشخند بدی زد و رفت.....
لوهان رو مبل نشسته بود و گریه میکرد
_عشقه من گریه نکن بهت قول میدم دیگه هیچ وقت نمیبینیشون
و رفت و لوهانو بغل کرد و اشکاشو پاک کرد
عشقم گریه بسه از همین الان زندگیه جدیدت شروع میشه خب.....اونارو فراموش میکنی باشه؟؟؟؟
_ب.باشه
و لبای مینسوک روی لبای لوهان به عنوان اولین بوسه برای زندگیه جدیدشون نشست و با ولع لبای هم دیگرو میخوردن
مینسوک گردن لوهان میبوسید و گاز میگرفت
لباسشو در آورد ماله لو رو هم همین طور
_لولو آماده ای؟؟؟؟
لوهان با تردید:ف.فک کنم.....
خب خوبه و بلندش کرد و همونطور که بوسه های ریزی روی سینش میزاشت به اناق خواب بردش
گذاشتش رو تخت و افتاد روش و دور آ.لتشو چرب کرد
_خیلی دوست دارمم لو.....
_م.منم همین طور عشقم........
_لبای لوهانو بوسید و واردش کرد......
لو از درد به سینه شیو چنگ مینداخت
_عشقم الان تموم میشه
آروم خودشو تکون داد و خالی کرد بعدشم ازش خارج کرد
_آاااه
_تموم شد عزیزم و موهای لو رو بوسید
به امید روزی که همسرم بشی و برای همیشه ماله من باشی.....
۱ سال بعد
شیو:لوولهاااان آماده شو دیگه دیرههه
_باشه عشقم چقدر عجله داری
شیو:کی تو همچین روزی عجله نداره؟؟؟؟بدووو لوووو!!!
_بااااااشههههههه
و یه هو جلو چشم شیو ظاهر: شد تاداااااا چه طور شدم؟؟؟؟؟
شیو یه بوس از لبای لو گرفت و گفت:مگه میشه عشقم خشگل نشده باشه
_واییی شیو اصلا باورم نمیشه میخوام باهات ازدواج کنم. .....
_چرا عشقم باید باور کنی من.....کیم مینسوک تا چند ساعته دیگه همسرت می
۱۲.۸k
۰۷ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.