گله دارد دلم از بازی این چرخ و فلک
گله دارد دلم از بازی این چرخ و فلک
هرکه آمد به دلم زخم زده جای کمک
گله از دوست کنم یا گله از دشمن خویش
پشت هرچهره نقابیست پُر از دوز وکلک
درد بالاتر از این نیست که زخمت بزند
آنکه خورده است سرسفره ی تو نان ونمک
دفتـر مشق شبم پـر شده از دلهره ها
میکشم بار غـم عشق تو هرجا به یدک
پرم از حرف، پـراز غربتم و دربه دری
که به اجبار به صورت زده ام خنده بزک
خسته ام، خسته تـر از آنچه تصور بکنی
چه کنم شیشه ی احساس دلم خورده تَرَک
هرکه آمد به دلم زخم زده جای کمک
گله از دوست کنم یا گله از دشمن خویش
پشت هرچهره نقابیست پُر از دوز وکلک
درد بالاتر از این نیست که زخمت بزند
آنکه خورده است سرسفره ی تو نان ونمک
دفتـر مشق شبم پـر شده از دلهره ها
میکشم بار غـم عشق تو هرجا به یدک
پرم از حرف، پـراز غربتم و دربه دری
که به اجبار به صورت زده ام خنده بزک
خسته ام، خسته تـر از آنچه تصور بکنی
چه کنم شیشه ی احساس دلم خورده تَرَک
۱.۱k
۱۵ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.