p29
یونجون و مینجی سوار ماشین شدن (ماشین یونجون)
یونجون: مینجی؟
مینجی: هوم؟
یونجون: از دستم ناراحتی؟
مینجی: راستش ام خب من تورو دوست داشتم.... اولاش ناراحت بودم ولی الان نع
یونجون: واقعا(ذوق)
مینجی: اره
یونجون: میشه دیگه خونه من بمونی چون..... دیگه من.... پدر بچه توی شکمتم
مینجی: باشه ولی حق نداری باهام بد رفتاری کنی باشه؟
یونجون: باشه عشقم
مینجی: ایششش
رسیدن خونه شام خوردن اینا بعد رفتن که بخوابن
یونجون: مینجی اتاقمون رو مشترک کنیم چون دیگه زن شوهر به حساب میایم
مینجی: خب باشه راستی کی ازدواج کنیم تا شکمم بزرگ تر نشده بیا ازدواج کنیم
یونجون: باشه عشقم2روز دیگه ازدواج میکنیم من فردا ترتیب همه چیو میدم و میرم لباس عروسی انتخاب کنی(لبخند)
مینجی: اوکی
یونجون: مینجی؟
مینجی: هوم؟
یونجون: میشه ببوسمت؟ خواهش(کیوت بازی در میاره)
مینجی: خب باشه
یونجون مینجی رو میبوسه بعد1مین
نفس کم میاره مینجی... که هم دیگه رو ول میکنن
یونجون: خیلی دوست دارم
مینجی: میدونم بریم بخوابیم(همین؟)
یونجون: باشه
رفتن کپیدن
خب خب خب بریم سر وقت ات و جیمینننن
جیمین: ات من به همه گفتم که برن الان منو تو تنهاییم(نگاه شیطانی و از اونایی🤣)
ات: یااا چته چرا اینطوری نگام میکنی؟
جیمین: میگم خوابت میاد؟
ات: نه بریم غذا درست کنیم
جیمین: باشه
نودل درست کردن که ات گفت بیا بعد این کیک درست کنیم باشه؟
جیمین: هرچی عشقم بگه (بعدیه ماچ کوچلو رو لبش گذاشت)
ات: عه این چه کاری بود(خجالت سرخ شد مثل گوجه)
جیمین: عشقم خجالت کشیده؟(خنده)
ات: یاااا نودلتو بخور
جیمین: بیا تو یه ضرف بخوریم
ات: مگه بچه ای؟.... اهه باشه
(داشتن میخوردن که یه دونه نودل چطوری توضیح بدم خدایا نگاه کنید یه طرف نودل توی دهن ات و ویه طرف دیگش توی دهن جیمین بود خب اگه بازم متوجه نشدین بهم بگین توضیح کامل بدم🤌🏻😂)
جیمین: داشت میرفت جلو که ات رو ببوسه...
ات:....
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
یونجون: مینجی؟
مینجی: هوم؟
یونجون: از دستم ناراحتی؟
مینجی: راستش ام خب من تورو دوست داشتم.... اولاش ناراحت بودم ولی الان نع
یونجون: واقعا(ذوق)
مینجی: اره
یونجون: میشه دیگه خونه من بمونی چون..... دیگه من.... پدر بچه توی شکمتم
مینجی: باشه ولی حق نداری باهام بد رفتاری کنی باشه؟
یونجون: باشه عشقم
مینجی: ایششش
رسیدن خونه شام خوردن اینا بعد رفتن که بخوابن
یونجون: مینجی اتاقمون رو مشترک کنیم چون دیگه زن شوهر به حساب میایم
مینجی: خب باشه راستی کی ازدواج کنیم تا شکمم بزرگ تر نشده بیا ازدواج کنیم
یونجون: باشه عشقم2روز دیگه ازدواج میکنیم من فردا ترتیب همه چیو میدم و میرم لباس عروسی انتخاب کنی(لبخند)
مینجی: اوکی
یونجون: مینجی؟
مینجی: هوم؟
یونجون: میشه ببوسمت؟ خواهش(کیوت بازی در میاره)
مینجی: خب باشه
یونجون مینجی رو میبوسه بعد1مین
نفس کم میاره مینجی... که هم دیگه رو ول میکنن
یونجون: خیلی دوست دارم
مینجی: میدونم بریم بخوابیم(همین؟)
یونجون: باشه
رفتن کپیدن
خب خب خب بریم سر وقت ات و جیمینننن
جیمین: ات من به همه گفتم که برن الان منو تو تنهاییم(نگاه شیطانی و از اونایی🤣)
ات: یااا چته چرا اینطوری نگام میکنی؟
جیمین: میگم خوابت میاد؟
ات: نه بریم غذا درست کنیم
جیمین: باشه
نودل درست کردن که ات گفت بیا بعد این کیک درست کنیم باشه؟
جیمین: هرچی عشقم بگه (بعدیه ماچ کوچلو رو لبش گذاشت)
ات: عه این چه کاری بود(خجالت سرخ شد مثل گوجه)
جیمین: عشقم خجالت کشیده؟(خنده)
ات: یاااا نودلتو بخور
جیمین: بیا تو یه ضرف بخوریم
ات: مگه بچه ای؟.... اهه باشه
(داشتن میخوردن که یه دونه نودل چطوری توضیح بدم خدایا نگاه کنید یه طرف نودل توی دهن ات و ویه طرف دیگش توی دهن جیمین بود خب اگه بازم متوجه نشدین بهم بگین توضیح کامل بدم🤌🏻😂)
جیمین: داشت میرفت جلو که ات رو ببوسه...
ات:....
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
۱۸.۷k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.