فیک: عـ شـ ق نا تمام
فیک: عـشـق نا تمام
پـارت 5
بیشتر منو به خودش جذب میکرد... وایسا ببینم من دارم چه زری میزنم نه نه امکان نداره
سرمو تکون دادم
+میتونم بغلت کنم؟
_حتما*دستاشو واسه سوجین باز میکنه*
سوجین*
حتی گرمای بدنش هم آرامش بخش بود یا نشستن رو پاهاش یا حلقه کردن دستاش دور بدنت و نفس گرمش که میخورد به گردنت...نه باز من دارم چرت میگمممم
از بغلش اومدم بیرون
حتما گشنه ای بیا بریم غذا بخوریم
+ ب..باشه
فیک: عـشق نـا تـمام
پـارت 5
_چرا هیچی نمیخوری؟
+اشتهام کور شده
_چرا؟
+میرم اتاقم حالم خوب نیست
_آخه تو که هیچی نخوردی
+میل ندارم
م.س:دخترم تو که هیچی نخوردی حداقل یه کوچولو سالاد بخور
+میل ندارم مادر جان*رف اتاقش*
م.س:دو روز دخترمو سپردم دست شما پسرا ببینید به چه روزی افتاده پدرش بیاد نمیدونم قراره چیکارتون کنه
*پرش زمانی به فردا ظهر ساعت ۱۲*
سوجون:سوجین چرا تا الان بیدار نشده
_ تو نمیدونی اون عادت داره تا الان بخوابه؟
سوجون:میرم بیدارش کنم حتما گشنشه از دیشب شامم نخورد
_بشین سرجات بزار بخوابه
سوجون:آخه تا الان کی...*با دیدن سوجین ادامه نداد*
_صبح بخیر پرنسس زیبا
+صبح بخیر*بی حال*
سوجون:صبح بخیر
+*جواب نداد*
سوجون:صبح بخیر؟
+*جوابی نداد*
سوجون:سوجین با توعم؟*جدی*
+یه مرد عاقل هرگز با یه ه*ر*ز*ه حرف نمیزنه
سوجون:سوجین من که گفتم بت هیچ وقت این لقبو به تو نمیدم؟
+آدما خیلی حرف میزنن که ۹۰ درصدشون دروغه*بعد این حرف رفت اتاقش*
_بجای اینکه بشینی اینجا عین چی منو نگا کنی پاشو برو از دلش در بیار عه
سوجون:هعیی*افسوس😔👍🏿*
.
.
.
سوجون:میتونم بیام تو؟
+نخیر
سوجون:،به حرفش گوش نکرد و رف تو اتاقش*
+چه وضعشه عین الاغ اومدی تو
سوجون:یا دو دیقه بزار زر بزنم
+از اتاق من گمشو بیرون
سوجون:نمیشم
+عجب گرازی بودی تو
سوجون:اشتباه کردم...سوجین من نگرانت شده بودممم
+به من چه
سوجون:گوه خوردم
+اون که غداته
سوجون:یاا گفتم گوه خوردم
+منم گفتم غذاته نخوری از گشنگی میمیری
+خودشم مثل اینکه غدای موردعلاقته زیاد میخوری
سوجون:سوجین بسه دیگه*میره میشینه رو تخت کنارش*
سوجون:راستی اون دوستت چطوری رانندگی کرد رف خونشون؟
+به توچه
سوجون:خب یه سوال پرسیدم
+داییش بردتش
سوجون:آها
سوجون:میشه آشتی کنیم؟
+اوم نه
سوجون:چرا
+به تو چه
سوجون:*محکم از سرش گرفت و لپش و گاز گرف*
سوجون:یا باهام آشتی میکنی یا تا فردا همینطوری گازت میگیرم
+عههههه گمشو ببینم
سوجون:هرچییی بگی میخرم برات
+یادت رفته که چقد تو حسابم پول دارم؟و میتونم خودم بخرم؟
سوجون:آخه اصن گناه من چیه وقتی کاری نکردم؟
+گناه تو اینه که هرچیزی به خواهرت میگی
سوجون:اصن میخواستی نیام دنبالت و میموندی اونجا تا الانشم نیومده بودی خونه؟هرکاری باهات کرده بودن؟
پـارت 5
بیشتر منو به خودش جذب میکرد... وایسا ببینم من دارم چه زری میزنم نه نه امکان نداره
سرمو تکون دادم
+میتونم بغلت کنم؟
_حتما*دستاشو واسه سوجین باز میکنه*
سوجین*
حتی گرمای بدنش هم آرامش بخش بود یا نشستن رو پاهاش یا حلقه کردن دستاش دور بدنت و نفس گرمش که میخورد به گردنت...نه باز من دارم چرت میگمممم
از بغلش اومدم بیرون
حتما گشنه ای بیا بریم غذا بخوریم
+ ب..باشه
فیک: عـشق نـا تـمام
پـارت 5
_چرا هیچی نمیخوری؟
+اشتهام کور شده
_چرا؟
+میرم اتاقم حالم خوب نیست
_آخه تو که هیچی نخوردی
+میل ندارم
م.س:دخترم تو که هیچی نخوردی حداقل یه کوچولو سالاد بخور
+میل ندارم مادر جان*رف اتاقش*
م.س:دو روز دخترمو سپردم دست شما پسرا ببینید به چه روزی افتاده پدرش بیاد نمیدونم قراره چیکارتون کنه
*پرش زمانی به فردا ظهر ساعت ۱۲*
سوجون:سوجین چرا تا الان بیدار نشده
_ تو نمیدونی اون عادت داره تا الان بخوابه؟
سوجون:میرم بیدارش کنم حتما گشنشه از دیشب شامم نخورد
_بشین سرجات بزار بخوابه
سوجون:آخه تا الان کی...*با دیدن سوجین ادامه نداد*
_صبح بخیر پرنسس زیبا
+صبح بخیر*بی حال*
سوجون:صبح بخیر
+*جواب نداد*
سوجون:صبح بخیر؟
+*جوابی نداد*
سوجون:سوجین با توعم؟*جدی*
+یه مرد عاقل هرگز با یه ه*ر*ز*ه حرف نمیزنه
سوجون:سوجین من که گفتم بت هیچ وقت این لقبو به تو نمیدم؟
+آدما خیلی حرف میزنن که ۹۰ درصدشون دروغه*بعد این حرف رفت اتاقش*
_بجای اینکه بشینی اینجا عین چی منو نگا کنی پاشو برو از دلش در بیار عه
سوجون:هعیی*افسوس😔👍🏿*
.
.
.
سوجون:میتونم بیام تو؟
+نخیر
سوجون:،به حرفش گوش نکرد و رف تو اتاقش*
+چه وضعشه عین الاغ اومدی تو
سوجون:یا دو دیقه بزار زر بزنم
+از اتاق من گمشو بیرون
سوجون:نمیشم
+عجب گرازی بودی تو
سوجون:اشتباه کردم...سوجین من نگرانت شده بودممم
+به من چه
سوجون:گوه خوردم
+اون که غداته
سوجون:یاا گفتم گوه خوردم
+منم گفتم غذاته نخوری از گشنگی میمیری
+خودشم مثل اینکه غدای موردعلاقته زیاد میخوری
سوجون:سوجین بسه دیگه*میره میشینه رو تخت کنارش*
سوجون:راستی اون دوستت چطوری رانندگی کرد رف خونشون؟
+به توچه
سوجون:خب یه سوال پرسیدم
+داییش بردتش
سوجون:آها
سوجون:میشه آشتی کنیم؟
+اوم نه
سوجون:چرا
+به تو چه
سوجون:*محکم از سرش گرفت و لپش و گاز گرف*
سوجون:یا باهام آشتی میکنی یا تا فردا همینطوری گازت میگیرم
+عههههه گمشو ببینم
سوجون:هرچییی بگی میخرم برات
+یادت رفته که چقد تو حسابم پول دارم؟و میتونم خودم بخرم؟
سوجون:آخه اصن گناه من چیه وقتی کاری نکردم؟
+گناه تو اینه که هرچیزی به خواهرت میگی
سوجون:اصن میخواستی نیام دنبالت و میموندی اونجا تا الانشم نیومده بودی خونه؟هرکاری باهات کرده بودن؟
۱.۹k
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.