دوپارتی از ته ته...پارت اخرررر
۲/۲
ویو اچا
خیلی سعی کردم گریه نکنم و با بغض گفتم
+خا..خانم چوی...میشه برم دسشویی
€عا..عاره برو عزیزم
با تمام سرعتم ب سمت دسشویی رفتم ولی هنوز نرسیده گریم گرفت ...نفسم داشت بند میومد...سرم گیج میرفت دیوارو گرفتم و با گرفتن دهنم جیغمو خفه کردم...وقتی گریه میکردم یا نفسم میگرفت دیگه جون نداشتم و بیحال میشدم...افتادم روی زمین ولی مگه گریم بند میومد!؟
ویو تهیونگ
وقتی رفت مطمئن بودم گریه میکنه و وقتی اینطور میشد حالشم بدمیشد ...باعث شد بترسم..شاید الان بگین ت ک باش کات کردی چرا نگرانشی...مجبور بودم ..منو با مرگ اچا تهدید کردن ولی الان دیگه هیچ کی نیس!
-خانم ...اچا حالش بده میشه برم پیشش
€چرا
-حالش بده مطمئنم وقتی منو دید گریش
گرفت
€مگه اچارو میشناسی
-ب..بله
€هوف...برو
با دو از کلاس رفتم و ب سمت دسشویی حرکت کردم ولی وقتی اونجوری دیدمش...قلبم درد گرفت
با دو ب سمتش رفتم بیجون بود اونم خیلی
-اچا..اچا تروخدا جواب بده...خوبی
+ته..تهیونگ*خیلی اروم
-جونم بله
+نم....نمیتونم..نفس..نفس ...بکشم
سریع براید استایل بغلش کردم و بردمش سمت درمونگاه مدرسه و ب پرستار گفتم حالش بده...گذاشتمش روی تخت ... و ی سرم بهش زدن...توی اون حال دیدنش وحشتناک بود...عذاب وجدان گرفتم ...مقصر این من بودم...
کنارش با چشم های اشکی نشسته بودم و دست بیجونشو گرفته بودم ...
-اچا..نمیدونم میشنوی یا نه...ولی من مجبور بودم...من مجبور شدم ولت کنم...منو با مرگت تهدید کردن...تروخدا منو ببخش...من خیلی دوصت دارم..خیلی خیلی
یهو اچا با ی زور بلند شد...
ومنو کشید بغلش ...منم متقابلن بغلش کردم
+عوضی...چرا ولم کردی...چرا ها...میدونی بعد ت ی سال افسردگی گرفتم...*گریه و اروم
-گریه نکن تروخدا..من مجبور بودم...منو تهدید کردن...
سرشو با دستم قاب گرفتم...و بوسه ای رو ل.باش زدم ...وبعد ۵ مین ازش جدا شدم
-اچا...معذرت میخام
+هوم...
دوباره میخاس منو ببوسه ک خانم چوی اومد و ته سریع عقب رفت
(عاح دست خانم چوی درد نکنه داشتم فشار میخوردم😂🚬)
-عااا..چیزه ام
€باشه باشه فهمیدم همو دوثت دارین
+-فاک*اروم
€اچا بهتری
+عا بله خانم چوی
€هوم خوبه...تهیونگ اچا رو با خودت ببر حالش بده*چشمک
-اوه..حیح چشم *خنده
ته منو برد خونه خودش و باهم رفتیم بخابیم تا من یکم حالم بهتر شه
+تهیونگ...یبار دیگه اینطور ولم کنی بری ...کشتمت!
-باش باش ...من دیگه ولت نمیکنم ببر کوچولومممممم
+عهههه من کوچولو نیستم*اخم و کیوت
-باشه ملکه گوچی بخاب...
منو کشید بغلش و باهم بخاب رفتیم
...
"پایان"
چطور بود؟
ویو اچا
خیلی سعی کردم گریه نکنم و با بغض گفتم
+خا..خانم چوی...میشه برم دسشویی
€عا..عاره برو عزیزم
با تمام سرعتم ب سمت دسشویی رفتم ولی هنوز نرسیده گریم گرفت ...نفسم داشت بند میومد...سرم گیج میرفت دیوارو گرفتم و با گرفتن دهنم جیغمو خفه کردم...وقتی گریه میکردم یا نفسم میگرفت دیگه جون نداشتم و بیحال میشدم...افتادم روی زمین ولی مگه گریم بند میومد!؟
ویو تهیونگ
وقتی رفت مطمئن بودم گریه میکنه و وقتی اینطور میشد حالشم بدمیشد ...باعث شد بترسم..شاید الان بگین ت ک باش کات کردی چرا نگرانشی...مجبور بودم ..منو با مرگ اچا تهدید کردن ولی الان دیگه هیچ کی نیس!
-خانم ...اچا حالش بده میشه برم پیشش
€چرا
-حالش بده مطمئنم وقتی منو دید گریش
گرفت
€مگه اچارو میشناسی
-ب..بله
€هوف...برو
با دو از کلاس رفتم و ب سمت دسشویی حرکت کردم ولی وقتی اونجوری دیدمش...قلبم درد گرفت
با دو ب سمتش رفتم بیجون بود اونم خیلی
-اچا..اچا تروخدا جواب بده...خوبی
+ته..تهیونگ*خیلی اروم
-جونم بله
+نم....نمیتونم..نفس..نفس ...بکشم
سریع براید استایل بغلش کردم و بردمش سمت درمونگاه مدرسه و ب پرستار گفتم حالش بده...گذاشتمش روی تخت ... و ی سرم بهش زدن...توی اون حال دیدنش وحشتناک بود...عذاب وجدان گرفتم ...مقصر این من بودم...
کنارش با چشم های اشکی نشسته بودم و دست بیجونشو گرفته بودم ...
-اچا..نمیدونم میشنوی یا نه...ولی من مجبور بودم...من مجبور شدم ولت کنم...منو با مرگت تهدید کردن...تروخدا منو ببخش...من خیلی دوصت دارم..خیلی خیلی
یهو اچا با ی زور بلند شد...
ومنو کشید بغلش ...منم متقابلن بغلش کردم
+عوضی...چرا ولم کردی...چرا ها...میدونی بعد ت ی سال افسردگی گرفتم...*گریه و اروم
-گریه نکن تروخدا..من مجبور بودم...منو تهدید کردن...
سرشو با دستم قاب گرفتم...و بوسه ای رو ل.باش زدم ...وبعد ۵ مین ازش جدا شدم
-اچا...معذرت میخام
+هوم...
دوباره میخاس منو ببوسه ک خانم چوی اومد و ته سریع عقب رفت
(عاح دست خانم چوی درد نکنه داشتم فشار میخوردم😂🚬)
-عااا..چیزه ام
€باشه باشه فهمیدم همو دوثت دارین
+-فاک*اروم
€اچا بهتری
+عا بله خانم چوی
€هوم خوبه...تهیونگ اچا رو با خودت ببر حالش بده*چشمک
-اوه..حیح چشم *خنده
ته منو برد خونه خودش و باهم رفتیم بخابیم تا من یکم حالم بهتر شه
+تهیونگ...یبار دیگه اینطور ولم کنی بری ...کشتمت!
-باش باش ...من دیگه ولت نمیکنم ببر کوچولومممممم
+عهههه من کوچولو نیستم*اخم و کیوت
-باشه ملکه گوچی بخاب...
منو کشید بغلش و باهم بخاب رفتیم
...
"پایان"
چطور بود؟
۲۱.۱k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.