پـٰارت7
#پـٰارت7
#صبح
ساعت ۸ صبح بود منم هیچ جای آمریکا رو نمیشناختم قشنگ رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم رفتم توی پذیرایی خیلی گرسنم بود رفتم آشپز خونه صدای آهنگ میومد با دیدن آرتا وکه داره میرخصه خندیدم با صدای خندم برگشت با دیدن من گفت:تو کی بیدار شدی
من: اولا سلام دوما خیلی با نمکی 😄
آرتا:سلام ممنون شماهم خیارین که باهم ترکیبمون میشه خیار شور
من: جالب شد مگه تو آشپزی هم بلدی😆
آرتا:قبل از اینکه تو بلد باشی
من: میشه یکم حرف بزنیم
آرتا:جانم
من: من نمیدونم باید چیکار کنم نمیدونم باید برگردم یا نه میشه کمکم کنی لطفا
آرتا:آخه من که نمیدونم چرا اون میخواد اذیتت کنه
من: برات تعریف کنم ؟ اذیت که نمیشی؟
آرتا:نه بگو
من:اون میخواد...
#صبح
ساعت ۸ صبح بود منم هیچ جای آمریکا رو نمیشناختم قشنگ رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم رفتم توی پذیرایی خیلی گرسنم بود رفتم آشپز خونه صدای آهنگ میومد با دیدن آرتا وکه داره میرخصه خندیدم با صدای خندم برگشت با دیدن من گفت:تو کی بیدار شدی
من: اولا سلام دوما خیلی با نمکی 😄
آرتا:سلام ممنون شماهم خیارین که باهم ترکیبمون میشه خیار شور
من: جالب شد مگه تو آشپزی هم بلدی😆
آرتا:قبل از اینکه تو بلد باشی
من: میشه یکم حرف بزنیم
آرتا:جانم
من: من نمیدونم باید چیکار کنم نمیدونم باید برگردم یا نه میشه کمکم کنی لطفا
آرتا:آخه من که نمیدونم چرا اون میخواد اذیتت کنه
من: برات تعریف کنم ؟ اذیت که نمیشی؟
آرتا:نه بگو
من:اون میخواد...
۱.۶k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.