part 2

part 2

تا دم در مدرسه باهم رفتن که ماشین مشکی جلوشون نگه داشت...
جیمین، هه این رو به پشتش هدایت کرد و با سردی تمام به ماشین زل زد.
راننده از ماشین پیاده شد و به احترام سر خم کرد و گفت : قربان کاری پیش اومده باید برین پیش مادرتون.
جیمین نیشخندی زد و گفت : مادرم؟ حالا که به مشکل بر خورده سراغ پسرشو میگیره؟... بهش بگو کار دارم بعدا خودم میام.
مرد نگاهی به هه این کرد و گفت : اگه مشکلتون دخترس من میرسونمش شما هم با بادیگاردای خودتون برین.
جیمین نگاهی به هه این کرد که داره با تعجب بهشون نگاه میکنه؛ چرخید سمت مرد و گفت : خودم میخوام باهاش برم و بهتره توهم دخالت نکنی و امیدوارم بدونی که من از مادرم قوی ترم پس برو تا کاری ندادم دستت.
مرد سر خم کرد و از اونجا دور شد...
جیمین چرخید سمت هه این و با لبخند گفت : بریم؟!
- اون کی بود؟
- مهم نیست... حالا بریم؟
هه این دیگه کشش نداد و با لبخند گفت : بریم!
جیمین دست هه این رو گرفت و باهم به راه افتادن.
جیمین تا خونه ی هه این باهاش رفت و بعد از رسوندنش ازش خداحافظی کرد و رفت...
و اون روز هم اینگونه تمام شد...

ببینید با اینکه فردا امتحان زبان و شیمی دارم، بازم براتون فیک میزارم.
از هرکدوم یک پارت میزارم و شاید تا دوسه روز دیگه نزاشتم پس حمایت فراموش نشه ❤️😘