پارت ۳
از زبان نویسنده:
جیمین وقتی دید ا.ت اونجوری دراز کشیده خیلی دوست داشت یه کارایی باهاش بکنه اما خب دلش نیومد چون ا.ت تازه به اونجا اومده بود و خیلی از جیمین میترسید برا همین فقط لباش رو خیلی آروم لمس کرد تا بیدار نشه اما ا.ت خیلی خوابش سبک بود و زود پاشد
_هیییی داری چیکار میکنی
+فقط یه کوچولو لمسش کردم
_ایشششش حال به هم زن
+منو باش دلم برا تو سوخت از خواب بیدار نشی
جیمین دستای ا.ت رو بالا سرش قفل کرد و افتاد به جون لباش طوری لباش رو میک زد و گاز گرفت که لباش زخم شدن و خون اومدن
_اصن میدونستی خیلی وحشی هستی
+آره خب میدونستم
_ایششش واقعا تحمل کردن یکی مثل تو خیلی سخته
+صبر کن حالا کاری میکنم که آسون بشه فقط بشین و ببین
_ببینم اصن تو چندسالته که اینقد منو دوست داری
+خب...بیست و نه
_یا خداااا برگاممم من فقط ۱۸ سالمه اگه اینجوری باشه تو برا من حتی یه شوگر ددی هم نمیشی ببین یه چیزی میگم بیخیال من شو
+مگر اینکه بمیرم
_میشه حداقل در رو قفل نکنی من دارم خفه میشم
+نچ (میره و در رو میقفله)
_خدایا من چه گناهی کردم که باید تو این سن کمم اینهمه سختی رو تحمل کنم خدا لعنت کنه این پسره عوضی رو آدم قعطی بود حالا منو گیر آورده (آروم با خودش میگه)
جیمین که هنوز دم در بود همه ی حرفای ا.ت رو شنید
+صبر کن من رامت میکنم
ا.ت دستش رو گرفت به دهنش و اصلا نمیدونست که جیمین تمام مدت اینجا بوده و حرفاش رو شنیده
صبح شد و خدمتکار اومد تا ا.ت رو برا صبحانه صدا کنه بلند شد و موهاش رو شونه کرد که همون موقع جیمین در رو باز کرد و اومد تو اتاق وقتی دید ا.ت داره موهاش رو شونه میکنه رفت سمتش و یه بوسه ای به سرش زد بعد باهم رفتن سر سفره. ا.ت سعی میکرد اصلا پیش جیمین نشینه برا همین رفت و اون سر میز نشست
+جای تو اونجا نیست بیا رو پاهام بشین
_نمیخام همینجا نشستم دیگه
+میای یا بیارمت
_گفتم نمیخام
جیمین بلند شد و به زور دست ا.ت رو گرفت و آورد اون رو روی پاهای خودش نشوند
..................
جیمین وقتی دید ا.ت اونجوری دراز کشیده خیلی دوست داشت یه کارایی باهاش بکنه اما خب دلش نیومد چون ا.ت تازه به اونجا اومده بود و خیلی از جیمین میترسید برا همین فقط لباش رو خیلی آروم لمس کرد تا بیدار نشه اما ا.ت خیلی خوابش سبک بود و زود پاشد
_هیییی داری چیکار میکنی
+فقط یه کوچولو لمسش کردم
_ایشششش حال به هم زن
+منو باش دلم برا تو سوخت از خواب بیدار نشی
جیمین دستای ا.ت رو بالا سرش قفل کرد و افتاد به جون لباش طوری لباش رو میک زد و گاز گرفت که لباش زخم شدن و خون اومدن
_اصن میدونستی خیلی وحشی هستی
+آره خب میدونستم
_ایششش واقعا تحمل کردن یکی مثل تو خیلی سخته
+صبر کن حالا کاری میکنم که آسون بشه فقط بشین و ببین
_ببینم اصن تو چندسالته که اینقد منو دوست داری
+خب...بیست و نه
_یا خداااا برگاممم من فقط ۱۸ سالمه اگه اینجوری باشه تو برا من حتی یه شوگر ددی هم نمیشی ببین یه چیزی میگم بیخیال من شو
+مگر اینکه بمیرم
_میشه حداقل در رو قفل نکنی من دارم خفه میشم
+نچ (میره و در رو میقفله)
_خدایا من چه گناهی کردم که باید تو این سن کمم اینهمه سختی رو تحمل کنم خدا لعنت کنه این پسره عوضی رو آدم قعطی بود حالا منو گیر آورده (آروم با خودش میگه)
جیمین که هنوز دم در بود همه ی حرفای ا.ت رو شنید
+صبر کن من رامت میکنم
ا.ت دستش رو گرفت به دهنش و اصلا نمیدونست که جیمین تمام مدت اینجا بوده و حرفاش رو شنیده
صبح شد و خدمتکار اومد تا ا.ت رو برا صبحانه صدا کنه بلند شد و موهاش رو شونه کرد که همون موقع جیمین در رو باز کرد و اومد تو اتاق وقتی دید ا.ت داره موهاش رو شونه میکنه رفت سمتش و یه بوسه ای به سرش زد بعد باهم رفتن سر سفره. ا.ت سعی میکرد اصلا پیش جیمین نشینه برا همین رفت و اون سر میز نشست
+جای تو اونجا نیست بیا رو پاهام بشین
_نمیخام همینجا نشستم دیگه
+میای یا بیارمت
_گفتم نمیخام
جیمین بلند شد و به زور دست ا.ت رو گرفت و آورد اون رو روی پاهای خودش نشوند
..................
۱۵.۰k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.