کینه ایی🎧
کینه ایی🎧
Part:⁷⁶
صبح:
دیانا:
ساعت یه رب مونده بود که ساعت ۶ بشه
همه باهم ساکامونو جنع کردیمو رفتیم اسنپ گرفتیم دوتا و سمت فرودگاه حرکت کردیم
تو فرودگاه که رسیده بودیم چمدونامونو برسی کردن چمدونمو بسته بندی کردم که خراب نشه
رفتیم نشستیم که گفتن:
_پرواز کیش اماده است.....(ازین چرتو پرتا)
رفتیم سمت راه رو کیش که هواپیما معلوم میشد
اونجا با بچه ها تو راه اهنگ خوندیم و من مثل همیشه چمدونمو ول کردمو واسه خودش داشت میرفت
خلاصه انگار امروز بهم دنیا رو داده بودن و کلییی خوشحال بودم
منو پانیذ کنار هم نشسته بودیم
متین و محراب باهم
رضا و ارسلان باهم
و نیکا و مهدیسم باهم
وقتی که حرکت کردیم با گوشیم کلی عکس گرفتم
تو هواپیما برای خودم کتاب اورده بودم که کتاب بخونم
یکم کتاب خوندمو و بعدش خوابیدم
هواپیماش خیلی زاقارت بود چون هیچی بهمون نداد
رفتیم هتلی که سایتی قبلا رزو کرده بودیم اونجا که بخوابیم
همه زوج ها اتاق جدا گرفته بودن
ولی چون اتافا دو تخته بود دخترا باهم
پسرا باهم
_دلممم براتت تنگ میشه ارسلاننمممم
پانیذ:دیانا بعدا میبینیششش یه شب فقط پیشش نیستی هاااا
_نگو که خودت الان دلت پیش رضا نیست
پانیذ:خوببببب مننننن مننن مننن من هیچی اصلا به من چه برو باشوهرت بخوابب
نیکا:شوهر شوهره شوهررر
دخترا باهم خندیدم و اتاق پسرا رو دیدیم پسرا هم اتاق ما رو دیدن و خلاصه رفتیم برای ۳ ساعت استراحت بعد از پرواز
عصر:
پانیذ:
از خواب بلند شدم اون چهارتا هنوز خواب بودنو مثل سگ هنوز از چششون بی خوابی میبارید
باندی که اورده بودمو روشن کردمو یه اهنگ گذاشتم که توش جیغ باشه
اهنگ پلی شد:
همه:جیغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغ
دیانا:نیکا اینو بگیر که من اینو بگیرم پاره میکنن سگگگگ
_دیا خانوم شوهری نترسسس
دیانا:پانی خانوم شوهری تو فوضولی نکن
بلند شدیم یکم چیز میز خوردیمو رفتیم بیرون پیش پسرا که بریم دریا
.....................................
Part:⁷⁶
صبح:
دیانا:
ساعت یه رب مونده بود که ساعت ۶ بشه
همه باهم ساکامونو جنع کردیمو رفتیم اسنپ گرفتیم دوتا و سمت فرودگاه حرکت کردیم
تو فرودگاه که رسیده بودیم چمدونامونو برسی کردن چمدونمو بسته بندی کردم که خراب نشه
رفتیم نشستیم که گفتن:
_پرواز کیش اماده است.....(ازین چرتو پرتا)
رفتیم سمت راه رو کیش که هواپیما معلوم میشد
اونجا با بچه ها تو راه اهنگ خوندیم و من مثل همیشه چمدونمو ول کردمو واسه خودش داشت میرفت
خلاصه انگار امروز بهم دنیا رو داده بودن و کلییی خوشحال بودم
منو پانیذ کنار هم نشسته بودیم
متین و محراب باهم
رضا و ارسلان باهم
و نیکا و مهدیسم باهم
وقتی که حرکت کردیم با گوشیم کلی عکس گرفتم
تو هواپیما برای خودم کتاب اورده بودم که کتاب بخونم
یکم کتاب خوندمو و بعدش خوابیدم
هواپیماش خیلی زاقارت بود چون هیچی بهمون نداد
رفتیم هتلی که سایتی قبلا رزو کرده بودیم اونجا که بخوابیم
همه زوج ها اتاق جدا گرفته بودن
ولی چون اتافا دو تخته بود دخترا باهم
پسرا باهم
_دلممم براتت تنگ میشه ارسلاننمممم
پانیذ:دیانا بعدا میبینیششش یه شب فقط پیشش نیستی هاااا
_نگو که خودت الان دلت پیش رضا نیست
پانیذ:خوببببب مننننن مننن مننن من هیچی اصلا به من چه برو باشوهرت بخوابب
نیکا:شوهر شوهره شوهررر
دخترا باهم خندیدم و اتاق پسرا رو دیدیم پسرا هم اتاق ما رو دیدن و خلاصه رفتیم برای ۳ ساعت استراحت بعد از پرواز
عصر:
پانیذ:
از خواب بلند شدم اون چهارتا هنوز خواب بودنو مثل سگ هنوز از چششون بی خوابی میبارید
باندی که اورده بودمو روشن کردمو یه اهنگ گذاشتم که توش جیغ باشه
اهنگ پلی شد:
همه:جیغغغغغغغغغغغغغغغعغغغغغغغغغغ
دیانا:نیکا اینو بگیر که من اینو بگیرم پاره میکنن سگگگگ
_دیا خانوم شوهری نترسسس
دیانا:پانی خانوم شوهری تو فوضولی نکن
بلند شدیم یکم چیز میز خوردیمو رفتیم بیرون پیش پسرا که بریم دریا
.....................................
۶.۴k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.