در عمق چشم های تو ..پارت ۴
آمانه گیج بودم اون خودش بود بعد از این همه سال چطوری اینجا دیدمش بعد از اتفاق خواهرش ندیده بودمش سرمو گج کردم که شاید اشتباه دارم میکنم اون نیست ولی خودشه اون اینوپیه ناخودآگاه لبخندی روی لبم نشست
اینوپی:خیلی چیز شدی بزرگ شدی تغیر کردی موهات خیلی بلند شده
ولبخندی زد*
آمانه:سانزو کجاس
اینوپی:جلسه داره من اینجا پیشت موندم که تنها نباشی
آمانه سری تکون داد و شروع به مالیدن چشماش کرد
یه پسری موسفید مشکی امد و شروع ب غرغر کردن کرد و دستی توی موهاش کشید و یه صندلی رو عقب داد و نشست و شروع به حرف زدن با اینوپی کرد*
x:فقط اون سانزو حرف حرف خودشه انگار که اون میدونه ما نمیدونیم داره گند میزنه به همه
چی
آمانه:خب اونم کارشو میکنه شاید ت داشتی گند میزدی از کجا معلوم
کوکو به سمت آمانه برگشت و نگاهی کرد و سر تاپاشو برانداز کرد
کوکو:عه وا چه خواهریم داره
اینوپی:کوکولطفا پس کن….
کوکو:باشه باشه پس میکنم مگه اصلا چیزی گفتم…
آمانه:س..سانزو کی میاد؟
کوکو:در حال گند زدن به قرار داده میادش
اینوپی پوفی کشید و سرشو تکون داد *
آمانه هیچی نگفت و فقط منتظر موند نیم ساعت گذشت یه ساعت گذشت اما هنوز هیچ خبری نبود خیلی از ادما میرفتن میومدن اما سانزو هنوز نبود *
آمانه:چرا پس سا…
سانزو:امدم
سانزو نگاهی خنثی به کوکو کرد و گفت:کی گفت دارم گند میزنم ب قرار داد تازه با یه مبلغ بالا تر درس شد
آمانه:میشه بریم
سانزو:خواهر قشنگم هنوز کار دارم قول میدم یه ساعت دیگه بریم فقط یه ساعت دیگه تحمل کن بعدش میریم باشه
آمانه سرشو از روی ناچار تکون داد و باز هم سانزو رفت و به تیک تاک ساعت نگاه و گوش داد تا این که ….
اینوپی:خیلی چیز شدی بزرگ شدی تغیر کردی موهات خیلی بلند شده
ولبخندی زد*
آمانه:سانزو کجاس
اینوپی:جلسه داره من اینجا پیشت موندم که تنها نباشی
آمانه سری تکون داد و شروع به مالیدن چشماش کرد
یه پسری موسفید مشکی امد و شروع ب غرغر کردن کرد و دستی توی موهاش کشید و یه صندلی رو عقب داد و نشست و شروع به حرف زدن با اینوپی کرد*
x:فقط اون سانزو حرف حرف خودشه انگار که اون میدونه ما نمیدونیم داره گند میزنه به همه
چی
آمانه:خب اونم کارشو میکنه شاید ت داشتی گند میزدی از کجا معلوم
کوکو به سمت آمانه برگشت و نگاهی کرد و سر تاپاشو برانداز کرد
کوکو:عه وا چه خواهریم داره
اینوپی:کوکولطفا پس کن….
کوکو:باشه باشه پس میکنم مگه اصلا چیزی گفتم…
آمانه:س..سانزو کی میاد؟
کوکو:در حال گند زدن به قرار داده میادش
اینوپی پوفی کشید و سرشو تکون داد *
آمانه هیچی نگفت و فقط منتظر موند نیم ساعت گذشت یه ساعت گذشت اما هنوز هیچ خبری نبود خیلی از ادما میرفتن میومدن اما سانزو هنوز نبود *
آمانه:چرا پس سا…
سانزو:امدم
سانزو نگاهی خنثی به کوکو کرد و گفت:کی گفت دارم گند میزنم ب قرار داد تازه با یه مبلغ بالا تر درس شد
آمانه:میشه بریم
سانزو:خواهر قشنگم هنوز کار دارم قول میدم یه ساعت دیگه بریم فقط یه ساعت دیگه تحمل کن بعدش میریم باشه
آمانه سرشو از روی ناچار تکون داد و باز هم سانزو رفت و به تیک تاک ساعت نگاه و گوش داد تا این که ….
۱.۱k
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.