What should I do?: ³
«وا/ت رو گذاشتن از باشگاه مراقبت کنه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت ویو:
یونگی و تهیونگ رفتن منم نشستم وزنه زدن
حدود 1 ساعت از ورزش کردنم میگذشت کم کم داشتم نگران میشدم! به خط تهیونگ و یونگی یه پیامک زدم
«سلام چی شد همه چی خوبه!؟»
و بعد 10 دقیقه صدای گوشیم بلند شد
با شتاب برش داشتم و انتظار پیام یونگی یا تهیونگ رو داشتم که...
چانگ: اگه میخوای دوتا ددی هاتو ببینی بیا! بیب
ا/ت: شیباللللل«عو*ضی» میکشمت!
«ا/ت لباسش رو عوض کرد و کیلیدی که از باشگاه دستش بود رو برداشت در باشگاه رو قفل کرد»
ا/ت ویو:
دختری نبودم که از چیزی بترسم بنابرین رفتم یونگی و داداشش رو نجات بدم عاح شیبال«عو*ضی» تو مگه پلیس نیستی چرا انقدر دستو پا چلفتی هستی
ماشین رو روشن کردم و با سرعت زیاد رانندگی میکردم راننده خوبی بودم برای همین خیالم از خودم راحته
تهیونگ ویو:
شیباللللل«عو*ضی» فکر کردی کی هستی؟
چانگ: انقدر هام خر نیستم!
یونگی: پس قبول داری حداقل 1 درصد خری!؟
«چانگ با پا محکم کوبید تو دهن یونگی»
چانگ: خر جدوابادته مسخره!
یونگی: نمیخوام بهت فحش بدم چون ارزشمم نداری!
تهیونگ: هه «پوزخند» اگه خیلی زرنگی چرا تنهایی نیومدی؟
چانگ: عا من گرگم گله ای حمله میکنم هه «پوزخند»
«یونگی خنده ای میکنه و میگه:»
یونگی: نه نه اشتباه میگی تو قورباقه ای هزارتایی تخم میذاری!«قهقه ای میزنه»
تهیونگ: خدا نکشتت«قهقه»
چانگ: خ.. خفشین ابلها
«برای 1 دقیقه همه ساکتن که...»
ا/ت ویو:
با ماشینم وارد شدم و 3،4 تاییشون رو زیر گرفتم!
پیاده شدم و اسلحه توی داشبرد رو برداشتم بیشترشون رو تیر زدم ولی سعی میکردم جایی بزنم که فقط زخمی بشن!
جلو تر جلو تر میرفتم که صدای یونگی رو توی یکی از اتاقا شنیدم!
اصلحه رو توی دستام سفت تر گرفتم و با لگد محکمی درو واز کردم!
«تهیونگ و یونگی با تعجب به ا/ت نگاه میکردن»
چانگ: شیبال«عو*ضی» با بادیگاردام چیکار کردی؟
ا/ت: هیچی فقط قراره همون بلا رو هم سر تو بیارم!
تهیونگ: هی ا/ت نه اینجوری تو پرورنده قاتل حساب میشی!
«با یه لگد تو دهنش انداختمش زمین و دستاشو با طناب بستم»
ا/ت:«نفس عمیقی کشیدم» هوف خب بیاین تا دستاتونو باز کنم!
«چاقو تو جیبمو دراوردم و طناب هارو بریدم»
یونگی: این همه وسایل خطرناک رو از کجات درمیاری؟
ا/ت: دیگه...
تهیونگ: خیلی ممنون
ا/ت: هوف خواهش میکنم ولی برام سواله چطور نتونستین اینارو بزنین!
تهیونگ: د... دوتا نره قول بودن هاا!
ا/ت: مسخرس یعنی بازم هست؟
تهیونگ: من از کجا بدونم شاید همرو کشتی!
یونگی: اینارو ول کن... ا/ت... حالت خوبه؟
ا/ت: خوبم!
یونگی: ب.. باشگاه؟
ا/ت: خیالت راحت قفلش کردم!
یونگی:«نفس عمیقی کشید» خوبه افرین
چانگ: عو... ک. مک
تهیونگ: خیلی ممنون دهنشو بستی!
ا/ت: اوکی بریم دیگه؟
تهیونگ: اوکیه وایسا فقط «دستبند رو روی دستای چانگ زد و همراه با خودش میکشیدش»
«از عمارت بیرون اومدن و دم در وایستادن»
تهیونگ: من با ماشین خودم میرم باید برگردم پایگاه و این عو*ضی رو تحویل بدم!
ا/ت: باشه برو مواظب خودت باش!
یونگی: باشه داداش مواظب باش!
تهیونگ: ممنون فعلا..!
«تهیونگ رفت و یونگی هم سوار ماشین ا/ت شد»
یونگی: تا حالا رانندگیتو ندیدم! بهت اعتماد ندارم
«خنده»
ا/ت: حواسم هست مربی
«و شروع کرد به حرکت تا رسیدن یونگی داشت ا/ت رو نگاه میکرد که... ا/ت گفت:»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا/ت ویو:
یونگی و تهیونگ رفتن منم نشستم وزنه زدن
حدود 1 ساعت از ورزش کردنم میگذشت کم کم داشتم نگران میشدم! به خط تهیونگ و یونگی یه پیامک زدم
«سلام چی شد همه چی خوبه!؟»
و بعد 10 دقیقه صدای گوشیم بلند شد
با شتاب برش داشتم و انتظار پیام یونگی یا تهیونگ رو داشتم که...
چانگ: اگه میخوای دوتا ددی هاتو ببینی بیا! بیب
ا/ت: شیباللللل«عو*ضی» میکشمت!
«ا/ت لباسش رو عوض کرد و کیلیدی که از باشگاه دستش بود رو برداشت در باشگاه رو قفل کرد»
ا/ت ویو:
دختری نبودم که از چیزی بترسم بنابرین رفتم یونگی و داداشش رو نجات بدم عاح شیبال«عو*ضی» تو مگه پلیس نیستی چرا انقدر دستو پا چلفتی هستی
ماشین رو روشن کردم و با سرعت زیاد رانندگی میکردم راننده خوبی بودم برای همین خیالم از خودم راحته
تهیونگ ویو:
شیباللللل«عو*ضی» فکر کردی کی هستی؟
چانگ: انقدر هام خر نیستم!
یونگی: پس قبول داری حداقل 1 درصد خری!؟
«چانگ با پا محکم کوبید تو دهن یونگی»
چانگ: خر جدوابادته مسخره!
یونگی: نمیخوام بهت فحش بدم چون ارزشمم نداری!
تهیونگ: هه «پوزخند» اگه خیلی زرنگی چرا تنهایی نیومدی؟
چانگ: عا من گرگم گله ای حمله میکنم هه «پوزخند»
«یونگی خنده ای میکنه و میگه:»
یونگی: نه نه اشتباه میگی تو قورباقه ای هزارتایی تخم میذاری!«قهقه ای میزنه»
تهیونگ: خدا نکشتت«قهقه»
چانگ: خ.. خفشین ابلها
«برای 1 دقیقه همه ساکتن که...»
ا/ت ویو:
با ماشینم وارد شدم و 3،4 تاییشون رو زیر گرفتم!
پیاده شدم و اسلحه توی داشبرد رو برداشتم بیشترشون رو تیر زدم ولی سعی میکردم جایی بزنم که فقط زخمی بشن!
جلو تر جلو تر میرفتم که صدای یونگی رو توی یکی از اتاقا شنیدم!
اصلحه رو توی دستام سفت تر گرفتم و با لگد محکمی درو واز کردم!
«تهیونگ و یونگی با تعجب به ا/ت نگاه میکردن»
چانگ: شیبال«عو*ضی» با بادیگاردام چیکار کردی؟
ا/ت: هیچی فقط قراره همون بلا رو هم سر تو بیارم!
تهیونگ: هی ا/ت نه اینجوری تو پرورنده قاتل حساب میشی!
«با یه لگد تو دهنش انداختمش زمین و دستاشو با طناب بستم»
ا/ت:«نفس عمیقی کشیدم» هوف خب بیاین تا دستاتونو باز کنم!
«چاقو تو جیبمو دراوردم و طناب هارو بریدم»
یونگی: این همه وسایل خطرناک رو از کجات درمیاری؟
ا/ت: دیگه...
تهیونگ: خیلی ممنون
ا/ت: هوف خواهش میکنم ولی برام سواله چطور نتونستین اینارو بزنین!
تهیونگ: د... دوتا نره قول بودن هاا!
ا/ت: مسخرس یعنی بازم هست؟
تهیونگ: من از کجا بدونم شاید همرو کشتی!
یونگی: اینارو ول کن... ا/ت... حالت خوبه؟
ا/ت: خوبم!
یونگی: ب.. باشگاه؟
ا/ت: خیالت راحت قفلش کردم!
یونگی:«نفس عمیقی کشید» خوبه افرین
چانگ: عو... ک. مک
تهیونگ: خیلی ممنون دهنشو بستی!
ا/ت: اوکی بریم دیگه؟
تهیونگ: اوکیه وایسا فقط «دستبند رو روی دستای چانگ زد و همراه با خودش میکشیدش»
«از عمارت بیرون اومدن و دم در وایستادن»
تهیونگ: من با ماشین خودم میرم باید برگردم پایگاه و این عو*ضی رو تحویل بدم!
ا/ت: باشه برو مواظب خودت باش!
یونگی: باشه داداش مواظب باش!
تهیونگ: ممنون فعلا..!
«تهیونگ رفت و یونگی هم سوار ماشین ا/ت شد»
یونگی: تا حالا رانندگیتو ندیدم! بهت اعتماد ندارم
«خنده»
ا/ت: حواسم هست مربی
«و شروع کرد به حرکت تا رسیدن یونگی داشت ا/ت رو نگاه میکرد که... ا/ت گفت:»
۱۱.۵k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.