فیک کوک ( اعتماد)پارت۵۴
از زبان ا/ت
گفتم : نمیخوای بهم گوش کنی
نگام کرد چشماش خمار بود مطمئنم خسته بود و صدرصد اون بوی الکل بوی مستیش بوده که هنوزم میزد زیره دماغم و به نفس نفس مینداختم.
نگاهش رو کلافه داد به سمت دیگه گفت : ا/ت لطفاً برو
( منظورش اینه که ا/ت بره تو اتاق تا نبینتش )
با بغض تو چشماش نگاه کردم و با اشکی که تو چشمام موج میزد گفتم : مگه من جز کناره تو موندن جای دیگه ای دارم که برم
اعصبانی با صدای نسبتاً بلندی گفت : به چی گوش بدم همه چیز رو از دهن کثیفه کسی که نباید شنیدم هر ضربهای که بهش میزدم فقط در مورد تو از دهن کثیفش خارج میشد دیگه چی باید بشنوم
بازوش رو ول کردم خنده اعصبی کردم باور کرده بود آره..با انگشتر ازدواجی که تو دستم بود بازی کردم و گفتم : تو بهم اعتماد نداری نه...معلومه کی به یه بچه ۱۶ ساله اعتماد میکنه آنجلا راست میگفت من مناسب تو نیستم
گفت : ا/ت بس کن اعصاب منو به هم نریز
اما من بی توجه ادامه دادم و گفتم : من زیادی بچم آره میدونم خیلی زیاد پس این همه اتفاقا برام زیادی نیست این همه بلایی که سرم اومده برام زیاد نیست چقدر میتونم تحمل کنم کاسه صبره منم حدی داره نداره ؟ من دوست دارم عاشقتم خیلی زیاد این اولین عشقمه که نسبت به شخص خطرناکی مثل تو دارم بازم باورم نمیکنی بازم حرفای خودت رو میزنی ، با لحن تهدید واری گفتم : دوسش داشتم هیونسا رو اما از بچگیم بود از نادونیم بود ولی اگر منم خسته بشم میزارم و یه روزی میرم
گفتن همین جملم مساوی با گرفتن مچم شد
مچه دستم رو با فشار گرفت و بردم سمت اتاق گفتم : ولم کن جونگ کوک ولم کن
ولی انگار نه انگار که باهاش حرف میزنم از این شوک نفس نفس میزدم..
پرتم کرد روی تخت با وحشت نگاش کردم که گفت : میزاری میری پیشه کی کناره اون حروم زاده آره ؟ جواب بده
اومد روی تخت اینقدر عقب رفتم که خوردم به تاج تخت این همون صحنهای بود که این یک سال ازش وحشت داشتم و الان دوباره داشت تکرار میشد واسم ایندفعه توسط کسی که بهش اعتماد کرده بودم عاشقش بودم
گفتم : نمیخوای بهم گوش کنی
نگام کرد چشماش خمار بود مطمئنم خسته بود و صدرصد اون بوی الکل بوی مستیش بوده که هنوزم میزد زیره دماغم و به نفس نفس مینداختم.
نگاهش رو کلافه داد به سمت دیگه گفت : ا/ت لطفاً برو
( منظورش اینه که ا/ت بره تو اتاق تا نبینتش )
با بغض تو چشماش نگاه کردم و با اشکی که تو چشمام موج میزد گفتم : مگه من جز کناره تو موندن جای دیگه ای دارم که برم
اعصبانی با صدای نسبتاً بلندی گفت : به چی گوش بدم همه چیز رو از دهن کثیفه کسی که نباید شنیدم هر ضربهای که بهش میزدم فقط در مورد تو از دهن کثیفش خارج میشد دیگه چی باید بشنوم
بازوش رو ول کردم خنده اعصبی کردم باور کرده بود آره..با انگشتر ازدواجی که تو دستم بود بازی کردم و گفتم : تو بهم اعتماد نداری نه...معلومه کی به یه بچه ۱۶ ساله اعتماد میکنه آنجلا راست میگفت من مناسب تو نیستم
گفت : ا/ت بس کن اعصاب منو به هم نریز
اما من بی توجه ادامه دادم و گفتم : من زیادی بچم آره میدونم خیلی زیاد پس این همه اتفاقا برام زیادی نیست این همه بلایی که سرم اومده برام زیاد نیست چقدر میتونم تحمل کنم کاسه صبره منم حدی داره نداره ؟ من دوست دارم عاشقتم خیلی زیاد این اولین عشقمه که نسبت به شخص خطرناکی مثل تو دارم بازم باورم نمیکنی بازم حرفای خودت رو میزنی ، با لحن تهدید واری گفتم : دوسش داشتم هیونسا رو اما از بچگیم بود از نادونیم بود ولی اگر منم خسته بشم میزارم و یه روزی میرم
گفتن همین جملم مساوی با گرفتن مچم شد
مچه دستم رو با فشار گرفت و بردم سمت اتاق گفتم : ولم کن جونگ کوک ولم کن
ولی انگار نه انگار که باهاش حرف میزنم از این شوک نفس نفس میزدم..
پرتم کرد روی تخت با وحشت نگاش کردم که گفت : میزاری میری پیشه کی کناره اون حروم زاده آره ؟ جواب بده
اومد روی تخت اینقدر عقب رفتم که خوردم به تاج تخت این همون صحنهای بود که این یک سال ازش وحشت داشتم و الان دوباره داشت تکرار میشد واسم ایندفعه توسط کسی که بهش اعتماد کرده بودم عاشقش بودم
۲۸۹.۹k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲