𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۳ پارت ۲۹
ا.ت رو بغل کرد و دویید پاششن سریع نشست پشت منم پشت فرمون روشن کردم و با تمام سرعت پاشو روی گاز فشردم و تا بیمارستان پرسرعت میرفتم
جلوی بیمارستان ترمز کردم کوک پیاده شد ا.ت رو بغل کردم
_پرستااااااااار پرستااااااااار
پرستارا اومدن و برانکارد اوردن و ا.ت رو گذاشتم روش و بردنش توی اتاق مراقبت های ویژه پشت در سرمو توی دستام گرفتم و خدا خدا میکردم که چیزیش نشه
_تقصیر منه تقصیر منهههه
کوک_چیکارش کردی؟بگووووووو
_من بهش گفتم گفتم عاشقشم گفتم دوسش دارم نباید میگفتممم نباییدددد
دلم میخواست سالن بیمارستان رو اتیش بزنم
کوک_ت.تو عاشقشی؟
_دیوونشم از روز فن سان نابودم کرد دو ساله تمامه که داره منو هر روز دیوونه تر میکنه
کوک_ا.اونم تورو دوست داره؟
_اکه این بلا سرش نمیومد اره گفت دوستم داره
کوک ویو
وقتی وقتی تهیونگ عاشقشه کلا دنیا رو سرم خراب شد
و وقتی که گفت ا.ت هم دوسش داره کلا نابود شدم تصمی گرفتم که عشقی که مال هیونگمه رو فراموش کنم و فقط به عنوان ارمی دوسش داشته باشم
_من میرم
ته_کجا؟
_خوابگاه تو منتظر باش
ته_باشه
تهیونگ ویو
کوک رفت و منم پشت در منتظرش موندم
کنار در نشستم سرمو به دیوار تکیه دادم
یهو در اتاق باز شد و دکتر اومد بیرون
دکتر_شما همراه خانم ا.ت هستین؟
_ب.بله
دکتر_نسبتتون؟
_............د.د.دوست پسرشم
دکتر_دوست دخترت حالش خوبه دستش رو هم بخیه زدیم اسیبش جدی نبود منتقل میونیم به بخش میتونین برین ببینینش
_م.ممنون
بعد رفتن دکتر ا.ت رو اوردن بیرون رنگش پریده بود و لباساش لباس های بیمارستان بود بردنش بخش بعنوان همراهی رفتم توی اتاقش سرم تو دستش بود و بیهوش و بیجون روی تخت خوابیده بود موهای بلندش ریخته بود کنارش دستای ظریف و کشیده اش بیجون شده بودن توی دستم گرفتمش سرد بود
_ا.ت بیدار شو ازت میخوام بیدار شی و به چشمام نگاه کن تورو خدا
سرمو گذاشتم رو تخت و اروم اروم اشک ریختم و خواب رفتم
(فردا)
ا.ت ویو
چشمامو باز کردم توی بیمارستان روی تخت بودم دیدم یکی سرشو گذاشته رو دستم
دستمو تکون دادم بیدار شد تا چهرشو دیدم نفس تو سینم حبس شد
_ت.ت.تهیونگ؟
ته_ا.ت چشماتو باز کردی خدایاشکرت
پرستاااار پرست......
دستشو گرفتم که کسیو صدا نزنه
_صدا نکن
ته_چرا؟
_نمیخوام مزاحم ب.بشن
تهیونگ نشست و سرشو پایین انداخت
اصلا صداش در نمیومد و نگام نمیکرد و منم فهمیدم که این کارش چی بود
_بهم نگاه کن
سرشو بالا نیاورد هیچی نگفت
_بهت گفتم به من نگاه کنن تهیونگ
ته_چرا نگات کنم؟که ازم متنفر شی؟همونطور که خودت میگفتی نمیخوام ازم متنفر بشی
_شرایط پن با تو خیلی فرق داره
ته_چه فرقی وقتی جفتمون عاشقیم میتونستم من بجای تو اینجا باشم
میتونستم من بجای.....
_نمیشد میفهمی نمیشد
ته_چرا نمیشد؟.......
جلوی بیمارستان ترمز کردم کوک پیاده شد ا.ت رو بغل کردم
_پرستااااااااار پرستااااااااار
پرستارا اومدن و برانکارد اوردن و ا.ت رو گذاشتم روش و بردنش توی اتاق مراقبت های ویژه پشت در سرمو توی دستام گرفتم و خدا خدا میکردم که چیزیش نشه
_تقصیر منه تقصیر منهههه
کوک_چیکارش کردی؟بگووووووو
_من بهش گفتم گفتم عاشقشم گفتم دوسش دارم نباید میگفتممم نباییدددد
دلم میخواست سالن بیمارستان رو اتیش بزنم
کوک_ت.تو عاشقشی؟
_دیوونشم از روز فن سان نابودم کرد دو ساله تمامه که داره منو هر روز دیوونه تر میکنه
کوک_ا.اونم تورو دوست داره؟
_اکه این بلا سرش نمیومد اره گفت دوستم داره
کوک ویو
وقتی وقتی تهیونگ عاشقشه کلا دنیا رو سرم خراب شد
و وقتی که گفت ا.ت هم دوسش داره کلا نابود شدم تصمی گرفتم که عشقی که مال هیونگمه رو فراموش کنم و فقط به عنوان ارمی دوسش داشته باشم
_من میرم
ته_کجا؟
_خوابگاه تو منتظر باش
ته_باشه
تهیونگ ویو
کوک رفت و منم پشت در منتظرش موندم
کنار در نشستم سرمو به دیوار تکیه دادم
یهو در اتاق باز شد و دکتر اومد بیرون
دکتر_شما همراه خانم ا.ت هستین؟
_ب.بله
دکتر_نسبتتون؟
_............د.د.دوست پسرشم
دکتر_دوست دخترت حالش خوبه دستش رو هم بخیه زدیم اسیبش جدی نبود منتقل میونیم به بخش میتونین برین ببینینش
_م.ممنون
بعد رفتن دکتر ا.ت رو اوردن بیرون رنگش پریده بود و لباساش لباس های بیمارستان بود بردنش بخش بعنوان همراهی رفتم توی اتاقش سرم تو دستش بود و بیهوش و بیجون روی تخت خوابیده بود موهای بلندش ریخته بود کنارش دستای ظریف و کشیده اش بیجون شده بودن توی دستم گرفتمش سرد بود
_ا.ت بیدار شو ازت میخوام بیدار شی و به چشمام نگاه کن تورو خدا
سرمو گذاشتم رو تخت و اروم اروم اشک ریختم و خواب رفتم
(فردا)
ا.ت ویو
چشمامو باز کردم توی بیمارستان روی تخت بودم دیدم یکی سرشو گذاشته رو دستم
دستمو تکون دادم بیدار شد تا چهرشو دیدم نفس تو سینم حبس شد
_ت.ت.تهیونگ؟
ته_ا.ت چشماتو باز کردی خدایاشکرت
پرستاااار پرست......
دستشو گرفتم که کسیو صدا نزنه
_صدا نکن
ته_چرا؟
_نمیخوام مزاحم ب.بشن
تهیونگ نشست و سرشو پایین انداخت
اصلا صداش در نمیومد و نگام نمیکرد و منم فهمیدم که این کارش چی بود
_بهم نگاه کن
سرشو بالا نیاورد هیچی نگفت
_بهت گفتم به من نگاه کنن تهیونگ
ته_چرا نگات کنم؟که ازم متنفر شی؟همونطور که خودت میگفتی نمیخوام ازم متنفر بشی
_شرایط پن با تو خیلی فرق داره
ته_چه فرقی وقتی جفتمون عاشقیم میتونستم من بجای تو اینجا باشم
میتونستم من بجای.....
_نمیشد میفهمی نمیشد
ته_چرا نمیشد؟.......
۹.۶k
۱۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.