رمان
#رمان
𝐍𝐚𝐦𝐞 : چرا من ؟
P ²⁹
اهورا
- من دو رَگَم
این یعنی چی ؟ دو رگه بودن چه ربطی به خون خوردن داره ؟
● ی یعنی چی ؟
وقتی جوابی بهم نداد هجوم بردم سمت در ، کلید رو چرخوندم و دویدم بیرون اما با یه راهروی پیچیده و تو در تو مواجه شدم ، تا خواست بگیرتم در رفتم ، اگه تو دویدن سریع نبودم باید چیکار میکردم ؟
وارد یکی از اتاق ها شدم ، ها ؟ این دیگه چیه ؟ تابوت ؟ چرا این همه کلاغ و گربه سیاه داخل قفس ها زندونین ؟
میخواستم برم در تابوت رو باز کنم ولی با صدای همون آقاهه ایستادم :
اربااب
- زیادی دست کمش گرفتی
خواستم برگردم اما ضربه ای که به پشت گردنم خورد باعث شد چشام بسته بشه
•••
با شدید تکون خوردنم توسط کسی چشمام رو باز کردم ، بخاطر تار بودن دیدم و کوفته بودن بدنم درک موقعیتم برام سخت بود ، چرا این همه ادم دورم جمع شده ؟
نیم خیز شدم و به اطرافم نگاهی انداختم ، چرا تو خیابونم ؟
- به آمبولانس زنگ زدیم الان میاد
زیر لب زمزمه کردم :
چی ، نه نباید بیاد
دستم رو روی سرم گزاشتم و بلند شدم ، احتیاج به تنها موندن و فکر کردن داشتم ، تشکری کردم ، بلند شدم و به راه افتادم ، صدای پیچ پیچشون رو میتونستم بشنوم اما مهم نبود ، تا میتونستم ازشون دور شدم
اصلا نمیدونستم کجام اما محله ای که توش بودم شبیه به مناطق پایین شهر بود ، چرا ملت اینجوری نگام میکنن ؟ به خودم نگاهی انداختم که ببینم چمه ، چیزی نبود که ، اینا چشونه ؟
تو همین فکرا بودم و صدای عجیبی هوشیارم کرد :
اهای بچه پولدار ...
نویسنده : آبان
نظرت رو باهام درمیون میزاری تا مرگم به علت ذوق زیاد باشه زیباروم ؟
ناشناسم وجود شمارا میطلبد
https://daigo.ir/secret/6249888941
𝐍𝐚𝐦𝐞 : چرا من ؟
P ²⁹
اهورا
- من دو رَگَم
این یعنی چی ؟ دو رگه بودن چه ربطی به خون خوردن داره ؟
● ی یعنی چی ؟
وقتی جوابی بهم نداد هجوم بردم سمت در ، کلید رو چرخوندم و دویدم بیرون اما با یه راهروی پیچیده و تو در تو مواجه شدم ، تا خواست بگیرتم در رفتم ، اگه تو دویدن سریع نبودم باید چیکار میکردم ؟
وارد یکی از اتاق ها شدم ، ها ؟ این دیگه چیه ؟ تابوت ؟ چرا این همه کلاغ و گربه سیاه داخل قفس ها زندونین ؟
میخواستم برم در تابوت رو باز کنم ولی با صدای همون آقاهه ایستادم :
اربااب
- زیادی دست کمش گرفتی
خواستم برگردم اما ضربه ای که به پشت گردنم خورد باعث شد چشام بسته بشه
•••
با شدید تکون خوردنم توسط کسی چشمام رو باز کردم ، بخاطر تار بودن دیدم و کوفته بودن بدنم درک موقعیتم برام سخت بود ، چرا این همه ادم دورم جمع شده ؟
نیم خیز شدم و به اطرافم نگاهی انداختم ، چرا تو خیابونم ؟
- به آمبولانس زنگ زدیم الان میاد
زیر لب زمزمه کردم :
چی ، نه نباید بیاد
دستم رو روی سرم گزاشتم و بلند شدم ، احتیاج به تنها موندن و فکر کردن داشتم ، تشکری کردم ، بلند شدم و به راه افتادم ، صدای پیچ پیچشون رو میتونستم بشنوم اما مهم نبود ، تا میتونستم ازشون دور شدم
اصلا نمیدونستم کجام اما محله ای که توش بودم شبیه به مناطق پایین شهر بود ، چرا ملت اینجوری نگام میکنن ؟ به خودم نگاهی انداختم که ببینم چمه ، چیزی نبود که ، اینا چشونه ؟
تو همین فکرا بودم و صدای عجیبی هوشیارم کرد :
اهای بچه پولدار ...
نویسنده : آبان
نظرت رو باهام درمیون میزاری تا مرگم به علت ذوق زیاد باشه زیباروم ؟
ناشناسم وجود شمارا میطلبد
https://daigo.ir/secret/6249888941
۳.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.