✦✧✧ - ✧✧✦ اجـبــار p▪︎⁸
ب.جونگ کوک:خب حالا که شما هم دیگه مخالفتی نداریم پس بهتره زودتر کارای عروسی رو راه بندازیم
من همونطور که داشتم غذامو میخوردم پرید تو گلوم و نزدیک بود خفه شم
_حالا چه عجله ای دارین شما
ب.جونگ کوک:منو بابات داریم بازنشست میشیم
+نمیفهمم کارای شرکت چه ربطی به ازدواج ما داره
ب.ا/ت: خودتون میفهمین کم کم
_نمیخوام مراسم بگیریم و از این چس بازیا گفته باشم
+منم موافقم
م.ا/ت: این چه حرفیه شب عروسیته ها
_مامان داریم با خواسته ی شما ازدواج میکنیم دیگه دارین زیاده روی میکنین
ب.ا/ت: قبوله اینجوری راحت تر و زود تر پیش میره
پس از فردا بریم دنبال کارای عروسیتون
_دارین عجله میکنین خیلی زود نیست
ب.ا/ت: دخترم شما دیگه دارین ازدواج میکنین دیر یا زودش مگه فرقی داره
همه چی خیلی زود داره اتفاق میفته نمیدونم چیکار کنم دارم ازدواج میکنم یعنی انقد بدبخت بودم که حتی نتونستم تصمیمی واسه ازدواجم بگیرم فقط امیدوارم این اتفاقا زود تموم شه
قرار بود مراسم تو همین خونه و باغمون باشه و فقط چند تا مهمون دعوت کنیم اونم با شناختی که از مامانم و مامان جونگ کوک دارم خونه پر مهمون میشه
مامانم و مامان جونگ کوک از الان داشتن واسه عروسی که یه هفته دیگس خرید میکردن چقدم ذوق دارن هعییی
فلش بک ۴ روز بعد:
از زبان ا/ت
تو این چند روز همه در مورد ازدواج ما حرف میزدن و مامانم و مامان جونگ کوک کلی خرید کردن تازه قراره کارگر بیاد اینجا رو تزئین کنه اینا چقد بزرگش میکنن
_ایوا امروز قرار بود بریم لباس عروس بگیریم باورم نمیشه خرید لباس عروسیمو یادم میره (خنده)
چند دقیقه بعد:
مامان ا/ت: ا/ت زود باش بیا دیگه دیر میشه
_اومدم مامان
_یه لحظه تو چرا حاظر شدی مامان
م.ا/ت: این چه حرفیه داریم میریم لباس عروس بگیریما تازه مامان جونگ کوک هم میاد
_مامان اگه قراره تو بیای من نمیرم الان اونجا هم مجبورم میکنی یه لباس گنده و پر چیز میز بگیرم
(در آن طرف ماجرا جونگ کوک و مادرشم همین بحث و داشتن😂)
م.ا/ت: باشه خودت برو (چشم غره)
م.جونگ کوک: باشه خودت برو (چشم غره)
چون میخوام فیک و زود تموم شه زود میزارم
ولی اگه لایک کم باشه نمیزارم🥲
لایک کنید و بهم انرژی بدین ❤❤❤
#فیک #فیک_جونگکوک #بی_تی_اس
#BTS #Jungkook #BTS_ARMY
من همونطور که داشتم غذامو میخوردم پرید تو گلوم و نزدیک بود خفه شم
_حالا چه عجله ای دارین شما
ب.جونگ کوک:منو بابات داریم بازنشست میشیم
+نمیفهمم کارای شرکت چه ربطی به ازدواج ما داره
ب.ا/ت: خودتون میفهمین کم کم
_نمیخوام مراسم بگیریم و از این چس بازیا گفته باشم
+منم موافقم
م.ا/ت: این چه حرفیه شب عروسیته ها
_مامان داریم با خواسته ی شما ازدواج میکنیم دیگه دارین زیاده روی میکنین
ب.ا/ت: قبوله اینجوری راحت تر و زود تر پیش میره
پس از فردا بریم دنبال کارای عروسیتون
_دارین عجله میکنین خیلی زود نیست
ب.ا/ت: دخترم شما دیگه دارین ازدواج میکنین دیر یا زودش مگه فرقی داره
همه چی خیلی زود داره اتفاق میفته نمیدونم چیکار کنم دارم ازدواج میکنم یعنی انقد بدبخت بودم که حتی نتونستم تصمیمی واسه ازدواجم بگیرم فقط امیدوارم این اتفاقا زود تموم شه
قرار بود مراسم تو همین خونه و باغمون باشه و فقط چند تا مهمون دعوت کنیم اونم با شناختی که از مامانم و مامان جونگ کوک دارم خونه پر مهمون میشه
مامانم و مامان جونگ کوک از الان داشتن واسه عروسی که یه هفته دیگس خرید میکردن چقدم ذوق دارن هعییی
فلش بک ۴ روز بعد:
از زبان ا/ت
تو این چند روز همه در مورد ازدواج ما حرف میزدن و مامانم و مامان جونگ کوک کلی خرید کردن تازه قراره کارگر بیاد اینجا رو تزئین کنه اینا چقد بزرگش میکنن
_ایوا امروز قرار بود بریم لباس عروس بگیریم باورم نمیشه خرید لباس عروسیمو یادم میره (خنده)
چند دقیقه بعد:
مامان ا/ت: ا/ت زود باش بیا دیگه دیر میشه
_اومدم مامان
_یه لحظه تو چرا حاظر شدی مامان
م.ا/ت: این چه حرفیه داریم میریم لباس عروس بگیریما تازه مامان جونگ کوک هم میاد
_مامان اگه قراره تو بیای من نمیرم الان اونجا هم مجبورم میکنی یه لباس گنده و پر چیز میز بگیرم
(در آن طرف ماجرا جونگ کوک و مادرشم همین بحث و داشتن😂)
م.ا/ت: باشه خودت برو (چشم غره)
م.جونگ کوک: باشه خودت برو (چشم غره)
چون میخوام فیک و زود تموم شه زود میزارم
ولی اگه لایک کم باشه نمیزارم🥲
لایک کنید و بهم انرژی بدین ❤❤❤
#فیک #فیک_جونگکوک #بی_تی_اس
#BTS #Jungkook #BTS_ARMY
۱۷.۲k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.